:: Forbidden Notebook :: دفترچه ممنوع ::
دفترچه ممنوع




Sunday, December 09, 2007




Sunday, July 29, 2007

٭
دوستان سلام. اومدم كه يه سري مطالب رو روشن كنم و برم .
وبلاگم از فيلتر دراومده و مي تونم اينجا مطلب بنويسم اما با توجه به اينكه وبلاگ رو به بلاگفا منتقل كردم ديگه اينجا چيزي نمي نويسم .
اما گاهي سر مي زنم و كامنتهائي كه برام گذاشتين مي خونم . امروز كه كامنتهارو مي خوندم ديدم كه دوستي نوشتن : بنام دلداردلارام
سلام هنرمندمهربون.خسته نباشي.فكركنم يه روزي اسم شما بعنوان محافظه كارترين فرددنيا توكتاب گينس به ثبت برسه.آخه شما توي اين عكس دوتاانگشتري دستته...* می گویند گذشته فراموش می شود ولی واقعا آیا این اتفاق می افتد ؟به نظرمن شماخودتون قبلاجواب اين سوال روداده ايد.سه سطرآخرنوشته ي كوچه ي علي چپ جواب كامل سوال شماست؛اينكه گفتي همه چيزبه اراده خودمان بستگي دارداگربخواهيم حتي ميتوانيم آفتاب راهم نبينيم نه اينكه انكارش كرده باشيم

دوست عزيز فكر ميكنم شما براي وبلاگ ديگه اي ميخواين كامنت بذارين اما به اشتباه براي اين وبلاگ مي نويسين . من هنرمند نيستم و آلبوم عكسي اينجا ندارم كه عكس خودم توش باشه با دوتا انگشتر . چيزي هم درمورد كوچه علي چپ ننوشتم . حالا نمي دونم جريان چيه .
به هر حال بازم ممنونم از شما دوستاني كه لطف دارين و هنوز به اينجا سر مي زنين . يه بار ديگه آدرس وبلاگ جديدم رو مينويسم كه اگه دوست داشتين اونو بخونين .
دفترچه ممنوع
سلامت و شاد باشين :)





|



Thursday, June 21, 2007

٭
سلام به همگي . بعد از مدتها بالاخره اين صفحه باز شد اما من با يه جابجائي رفتم خونه جديد . از اين به بعد مي تونين اينجا به ديدنم بباين . منتظرتون هستم .
ممنون از همگي





|



Saturday, May 19, 2007

٭
روز پنجشنبه از صبح دنبال كارت سوخت ماشين بودم .
طبق اطلاعيه ها و برنامه هائي كه اعلام مي شد قرار بود كارت سوخت ، بوسيله پست بياد در خونه . مثل اينكه يه عده با اين ترتيب كارت رو گرفته بودن اما من جزو اون دسته بودم كه خودم بايد مي رفتم دنبالش .
سه بار به منطقه پستي محل خودمون مراجعه كرديم كه گفتن كارتتون اينجا نيست . از طريق اينترنت پيگيري كنين . به سايت پليس و بعدش پست رفتم و معلوم شد كه كارت توي پست منطقه لشكر هستش . صبح ساعت 9 رفتم اداره پست . بعد از كلي اينور و اونور رفتن و اين اتاق و اون اتاق گشتن گفتن كارتتون اينجا نيست . اين شماره هائي كه از اينترنت بهت دادن مشخص مي كنه كارتت رو بايد از منطقه پستي شهرري بگيري . گفتم آخه من كجا ، شهرري كجا ؟ سند رو با پست وبه آدرس خودم آوردن دم خونه . چطور كارت سوخت رفته شهرري؟ گفتن ما ديگه نمي دونيم . بريد شهرري تحويل بگيريد .
رفتم شهرري و بعد از كلي دوندگي بالاخره موفق شدم كارت رو بگيرم . اينقدر ازدحام جمعيت زياد بود كه حد نداشت . يكي كه توي صف بود گفت خانوم باز خداروشكر كنين كارتتون اومده شهرري . من يكي از كارتهام رو از سنندج گرفتم !!!
راننده آژانسي هم كه باهاش اينور و اونور مي رفتم گفت يكي از آشناهاي ما كارتش رفته بوده زاهدان . ده هزار تومان هزينه پست داده تا برش گردوندن تهران .
خلاصه ساعت 2 گذشته بود كه رسيدم خونه . حسابي از ديدن اينهمه ناهماهنگي و بي نظمي اعصابم داغون و خسته بودم .
حالا نمي دونم واقعاً اين كارت به درد مي خوره يا چند وقت ديگه مي گن بدون كارت بايد بنزين بزنين .
خدا مي دونه !





|



Thursday, May 17, 2007




Monday, May 14, 2007

٭
قسمتِ من از بهار ، سهم ِ من از سرنوشت
تولدت مبارك ، بانوي ارديبهشت
زيباي قصه ي من ، خواب ِ كدوم طلسمي؟
بگو به جز فرشته ، بهت مياد چه اسمي؟
خواب ِ قشنگ بركه ، روياي دور يك قو
درامتداد ِ پرواز ، پرستو تا پرستو
نبودي من مي مُردم ، نباشي من مي ميرم
تو هستي كه هميشه ، هر لحظه جون مي گيرم
راز نگفته ي عشق ، حرف نخونده ي دل
بيتابي هاي امواج ، بي خوابي هاي ساحل
آرامش ِ يه جنگل ، نوازش يه دريا
بگو كه تو كي هستي؟ معمّا در معمّا
نجابت ِ گل ِ سرخ ، حياي سبز باغچه
فال ِ قشنگ ِ حافظ ، دلخوشياي طاقچه
پنجره هاي خونه ،دلواپس هميشه ن
وقتي دلت مي گيره ، جاده ها ابري مي شن
وقتي كه خيس ِ چشمات ، بغض مي كنه خيابون
هم گريه مي شه با تو ، شرشر ِ تند ِ بارون
بخند تا من بخندم ، عاشقتم هميشه
گُل هر چي غنچه باشه ، لب ِ تو كه نميشه

تولدم مبارك

خيلي خودمو تحويل گرفتم . آره ؟ :))





|



Friday, May 11, 2007




Saturday, May 05, 2007

٭
آخر هفته پيش رو مسافرت بودم . خيلي خوب بود . جاي دوستان خالي .
هواي محشر و عالي و ديدن فاميل روحيه خوبي بهم داد . چقدر گفتيم و خنديديم و بعدشم يه فال قشنگ و عجيب .
اما ديشب كه برگشتم تهران حالم گرفته شد . متأسفانه يكي از همسايه ها فوت كرده بودن و امروز هم مادر يه دوست عزيزم فوت كردن كه مدتي بود توي بيمارستان و در حال كما بودن . روحشون شاد .
ماندان جون و مهساي عزيز بهتون تسليت مي گم و براتون صبر آرزو مي كنم .
***
اما يه چيزي كه بهتر ديدم اينجا بنويسم تا توي نظرخواهي . دوست عزيزي كه لطف مي كنين و برام كامنت مينويسين ، همونطور كه مي بينين نوشته هاتون قابل خوندن نيست . اگه ميشه به فارسي و يا به پينگيليش بنويسين كه بشه خوندش . بعضي از كامنتهاتون هم ناتمومه . به هر حال ممنون از اينكه وقت ميذارين و وبلاگ رو ميخونين و نظر ميدين .
جهت اطلاع بعضي از خوانندگان وبلاگ هم عرض كنم كه نمي دونم چه مشكلي با من و وبلاگم دارين اما اينو بدونين هيچوقت اجازه نميدم اين محيط رو با حرفهاي نامناسب آلوده كنين . هر كامنتي كه ببينم كوچيكترين موردي داره پاك مي كنم . به خودتون زحمت ندين و كامنتهاي آنچناني ننويسين . شجاعت داشته باشين و اگه حرفي يا انتقادي هست بگين نه اينكه تحت اسمهاي مختلف توي نظرخواهي فحش و بدو بيراه بنويسين . هرچند برام شناخته شده هم هستين . پس زياد انرژي مصرف نكنين .





|




Thursday, April 26, 2007

٭
قصد و غرض هوا نیست ،
قصه ي ادعا نیست
نقل یه اعتقاده ،
عشقه ، یک جور ادا نیست
حکم نگاه تازه ست ،
رمزی که رمز شب بود
فهم یک عشق بی مرز ،
نهایت طلب بود
تو رسم مکتب دل ،
رهایی شرط عشقه
مشکی فقط یک رمزه ،
یه رنگیش رنگ عشقه
بعضی می گن که حرفه ،
بعضی می گن که وهمه
اونی که مبتلا نیست
نمی تونه بفهمه ...





|



Sunday, April 22, 2007

٭
اينروزها تكنولوژي و اينترنت همه كارهارو راحت كرده .
يكي از اين مواردي كه مدتيه توي ايران هم باب شده ، خريدهاي اينترنتي هستش . شما چيزي رو كه ميخواين توي يه سايت مي بينين ، مبلغش رو پرداخت مي كنين و بعد همون كالا رو براتون ميارن خونه يا محل كار . از لوازم صوتي تصويري و گوش تلفن همراه گرفته تا گل و فيلم و كتاب و ....
اما من زياد با اين كار موافق نيستم . يه جورائي نميتونم باهاش كنار بيام . از لوازم برقي و فيلم و چيزهاي ديگه بگذريم اما براي خريد كتاب و گل به هيچ عنوان سفارش اينترنتي رو مناسب نمي دونم .
من عاشق اين هستم كه برم توي گل فروش و تك تك گلها رو خودم لمس كنم ،‌ انتخاب كنم و با دست خودم به گلفروش بدم كه برام بپيچه . گاهي هم به گلفروش ميگم كه چطور گلهارو بپيچه و چيكار كنه .
كتاب كه ديگه جاي خود داره . ميرم توي يه كتابفروشي و غرق دنياي كتابها ميشم . تك تك كتابهائي كه چشمم رو ميگيره يا اينكه بهم معرفي كردن برميدارم و ورق ميزنم و چند سطر ازشون رو ميخونم . حسشون ميكنم و بعد كتابي رو كه ميخوام برميدارم . حالا خريد اينترنتي گل و كتاب چطور ميخواد حس و دنيائي رو كه من از اونها ميگيرم به من بده ؟ امكان نداره .
هفته پيش دو بار رفتم شهر كتاب . حدود 30 هزار تومن كتاب خريدم . كتابهائي كه اونجا ديدم و يا ميخواستم و كتابهائي كه دوستان سفارش كرده بودن ، خريدم . توي اون دو بار به قدري از اون محيط انرژي گرفتم كه هيچ چيز ديگه اي نميتونست اونقدر منو سرحال بياره و روحمو سرشار از نشاط بكنه . به اين دليله كه خريد اينترنتي و آنلاين گل و كتاب رو واسه خودم تحريم كردم .
فكر ميكنين اشتباه ميكنم ؟ اگه اينطوره بهم بگين . اما با دليل :)





|



Sunday, April 08, 2007

٭
شايد اين مطلب كمي طولاني باشه ولي بنظر من ارزش خوندن داره .
يك دقيقه سکوت!!!
يك دقيقه سکوت به خاطر کودکي که سالهاست زنده است اما زندگي نمي کند.
يك دقيقه سکوت به خاطر به دنيا آمدن کساني که رفتن را به ماندن ترجيح مي دهند.
يك دقيقه سکوت به خاطر تمام آرزوهايي که در حد يک فکر کودکانه و ابلهانه باقي ماند.
يك دقيقه سکوت به خاطر اميدهايي که به نا اميدي مبدل شد.
يك دقيقه سکوت به خاطر ستاره ي کوچکي که هميشه در آسمان پر ستاره و بي انتها تنها ماند.
يك دقيقه سکوت به خاطر همه ي سال هايي که دروغ شنيدم.
يك دقيقه سکوت به خاطر روزها و لحظه هايي که ادامه دادن ناممکن مي نمود اما عبور ناگزير بود.
يك دقيقه سکوت به خاطر همه ي کساني که به جرم ديگري محاکمه شدند.
يك دقيقه سکوت به خاطر پرنده ي کوچک خوشبختي که هر گاه بر بامي نشست با سنگ از او پذيرايي کردند.
يك دقيقه سکوت به خاطر شب هايي که با اندوه سپري شدند.
يك دقيقه سکوت به خاطر قلبي که زير پاي کساني که دوستشان داشت له شد.
يك دقيقه سکوت به خاطر چشماني که هميشه باراني ماندند.
يك دقيقه سکوت به خاطر سال ها آرامش از دست رفته.
يك دقيقه سکوت به خاطر اطرافياني که بود و نبودشان مطلقاً فرقي نمي کند.
يك دقيقه سکوت به خاطر همه ي کساني که فکر مي کردند دنيا روزي بهتر خواهد شد.
يك دقيقه سکوت به خاطر کساني که معتقدند يک روز همه چيز تغيير خواهد کرد.
يك دقيقه سکوت به احترام کساني که زندگيشان را وقف کمک کردن به انسان هاي دردمند مي کنند در حالي که خود دردمندترين اند.
يك دقيقه سکوت به احترام کساني که شادي خود را به بهاي ناراحت کردن يکديگر به دست مي آورند.
يك دقيقه سکوت به احترام دوستاني که هر گاه به آن ها احتياج داشتم بهترينشان تنهايي بود.
يك دقيقه سکوت به احترام دفتري که فقط براي نوشتن دردها گشوده مي شود.
يك دقيقه سکوت به احترام کساني که گمان مي کنند زنده بودن زندگاني را کافيست.
يك دقيقه سکوت براي روياهاي شيرين کودکي، که هرگز باز نخواهند گشت.
يك دقيقه سکوت براي صداقت که اين روز ها وجودي فراموش شده است.
يك دقيقه سکوت براي محبت که بيشتر از همه مورد خيانت واقع مي گردد.
يك دقيقه سکوت براي پروانه ي کوچکي که با بال شکسته اش تمام عمر در تلاش بيهوده براي پرواز بود.
يك دقيقه سکوت به احترام انسانيت.
يك دقيقه سکوت به خاطر انسان بودن.
يك دقيقه سکوت به خاطر حرف هاي نگفته.
يك دقيقه سکوت به خاطر همه ي کساني که مجبورند يکديگر را تحمل کنند.
يك دقيقه سکوت براي زندگي.
يك دقيقه سکوت به احترام کلمه ي "دوست " که هيچ کس معني آن را درست نفهميد.
يك دقيقه سکوت براي ظلمت و تاريکي شب، که با دستان سخاوتمند سياهش همه ي تفاوت ها را مي پوشاند.
يك دقيقه سکوت براي بالشي که تنها همدم غصه ها بود.
يك دقيقه سکوت براي همه ي کساني که هرگز نفهميدند کسي آنان را دوست دارد.
يك دقيقه سکوت به احترام کساني که سعي کردند صلح را برقرار سازند.
يك دقيقه سکوت براي دل گرفته ام.
يك دقيقه سکوت براي سينه هاي تنگي که از غربت در حال ويراني اند.
يك دقيقه سکوت به خاطر کودکي که از پشت پنجره ي غبار گرفته باران را نظاره مي کند.
يك دقيقه سکوت براي تمام نامه هايي که براي خداوند نوشته شد .
يك دقيقه سکوت براي تمام لحظه هاي از دست رفته ي عمر.
يك دقيقه سکوت براي سال ها زندگي پوچ و بي حاصل.
يك دقيقه سکوت براي روياهاي باطل.
يك دقيقه سکوت براي زيبايي گل هايي که هميشه با خار همراه بود.
يك دقيقه سکوت براي کساني که از فرط مشکلات به جنون مي رسند.
يك دقيقه سکوت براي ورق هايي که با نوشته هايي اين چنين سياه مي شوند.
يك دقيقه سکوت براي گوشي که هميشه شنوا بود ولي هرگز شنيده نشد.
يك دقيقه سکوت براي اشک هايي که همگان سعي در پنهان کردن لطافتشان دارند.
يك دقيقه سکوت براي احساساتي که همواره ناديده گرفته مي شوند.
يك دقيقه سکوت به خاطر کساني که هرگز نياموختند لبخند بزنند.
يك دقيقه سکوت به خاطر کساني که هرگز نياموختند گريه کنند.
يك دقيقه سکوت به خاطر کساني که از ناراحتي ديگران اندوهگينند در حالي ديگران هرگز آنان را باور نخواهند کرد.
يك دقيقه سکوت براي کساني که تنها براي آسيب رساندن ملاقات مي شوند.
يك دقيقه سکوت به احترام کودکاني که امروز متولد شدند.
يك دقيقه سکوت به احترام تمام کساني که امروز زندگاني را وداع گفتند.
يك دقيقه سکوت به احترام تمام لحظه هايي پر از احساس وحشت!!!!!
يك دقيقه سکوت به احترام قلب هايي که از سنگ اند.
يك دقيقه سکوت به احترام کساني که هرگز درک نشدند.
يك دقيقه سکوت به احترام احساس هايي که هرگز بيان نشدند.
يك دقيقه سکوت به احترام تمام کساني که سکوت کردند.
يك دقيقه سكوت به احترام تمام حسي كه موقع شكستن قلب بوجود مياد!!!!!!!
يك دقيقه سكوت به احترام يه قلب ترك خورده كوچيك كه تو سينه مي تپه !!!!!
يك دقيقه سكوت به خاطر همه ي لحظات از دست رفته.
يك دقيقه سكوت به احترام تمام لحظه هايي كه منتظر بودم.
يك دقيقه سکوت ...





|



Tuesday, April 03, 2007

٭
خوب . تعطيلات هم تموم شد و همه برگشتن سر كار و زندگيشون . البته براي من زياد تفاوتي نداشت . بخاطر كارهاي شركت 4 ، 5 روز بيشتر تعطيل نبودم . با بابا و مامان چند روز رفتيم پيش جغله . من برگشتم ولي بابا اينا به خاطر بدي هوا و برف و بارون شديدي كه اونورا اومده بود و همينطور بخاطر شلوغي جاده، فردا ميان . خلاصه دوباره چند روز تنها بودم .
عجب هواي قشنگ اما سردي شده بود اين چند روز . حسابي بارون اومد . البته اونطور كه هواشناسي رو ديدم هفته آينده هم به احتمال قوي بارندگي خواهد بود . خودمونيم . بهار فصل قشنگيه . هرچند همه فصلهاي خدا قشنگن و هر كدوم زيبائيهاي خودشون رو دارن ولي بهار يه چيز ديگه ست .
ديگه اينكه ممنونم از همه دوستاني كه اينجا سر زدن و كامنت گذاشتن . همينطور دوستاني كه اومدن ولي كامنت نذاشتن :)) . مرسي براي همه اي ميلها ، آفلاينها و پيغامهاي قشنگتون . دوباره سال نو رو به همه تبريك ميگم و براي همگي بهاري خوب و سالي خوبتر آرزو دارم .
راستي امسال سال خوكه . بد نيست اين مطلب رو در مورد سال خوك بخونين . جالبه .
در مورد سال خوك چه مي دانيد ؟
بالاخره سگ با تمام دلهره ها و اضطراب ها و بي اعتماديش سال را به پايان رساند و براي يك استراحت طولاني دوازده ساله ما را ترك كرد و فرصت نفس راحت كشيدن پيدا كرديم . بر مبناي گاه شماري هاي شرقي ها سال ۱۳۸۶ ( ۲۰۰۷ ) سال خوك است .هرچه نگراني در سال هاي قبل بود در سال خوك جايش را به آرامش و شادي و راحتي مي دهد . تقسيم دوازده تايي فقط مختص ماه هاي سال نيست، بلكه چيني ها و اصولا اهل نجوم و تنجيم هم سال ها را به دوره هاي دوازده تايي تقسيم مي كنند كه هر كدام را با نماد يك حيوان مشخص مي كنند: موش، گاو، ببر، گربه ( از نظر مصري ها خرگوش )، اژدها، مار، اسب، بز، ميمون، خروس، سگ و خوك .
اين دوره ها آغاز و اوج و فرود دارند و تغييرات آنها شباهت تام و تمام با فصول دارد: آغاز سبز شدن و اميد و روشنايي مثل بهار، اوج گرما و بركت مانند تابستان، فرود نرم و آهسته چون پاييز و سرمايي كه در دل آن زندگي براي آغازي دوباره خود را آماده مي كند همانند زمستان.
خوك آخرين حلقه دوازده گانه سال هاست و در بطن خود زندگي دوباره با تمام شور و شرش را دارد. هرچه تلخي و نگراني و اضطراب در سال هاي بز و ميمون و خروس و سگ وجود داشت در سال خوك جايش را به آرامش و شادي و راحتي مي دهد.
از نظر طالع بيني چيني سال خوك بهترين سال براي تمام مردم دنياست چون در اين سال كار فراوان براي همه وجود دارد و گردش پول عادلانه خواهد بود.
سالي كه از دست گرفتاري هاي سياسي و اداري مي توان نفسي به راحتي كشيد. سالي كه براي روشنفكران و اهل حساب و كتاب به يك اندازه خوب است. يعني سال تعادل و تناسب.
از نظر طالع بيني چيني، در اين سال خيانت ها و بي اعتمادي ها بسيار كم خواهد بود. سال صلح طلبي عميق، سالي كه دعوا و اقامه دعوا در مراجع ذيصلاح جاي بحث هاي تند و دعوا و جنگ را مي گيرد.
سالي كه ادبيات بر تارك آن خواهد درخشيد و نويسندگان و شعرا به دور از دغدغه هاي رايج به موفقيت هاي چشمگيري نائل خواهند شد.
بچه هايي كه در بهار و تابستان سال خوك متولد مي شوند در رفاه و آسودگي زندگي خواهند كرد.
البته به دليل سادگي بيش از حد خوك امكان زودباوري، فريب خوردن و نوميدي هم وجود دارد.
از بدي هاي سال خوك اين است كه افراد از هم ديگر تقاضاي كمك كمتري مي كنند و احتمالا آسيب بيشتري مي بينند.
تاثير علامت خوك بر نمادهاي حيواني دوازده گانه
نه تنها سال خوك، بلكه تمام علايم دوازده گانه براي متولدين همه ماه ها تاثيرات يكساني ندارند.
متولدين سال موش ( ۱۳۱۵، ۱۳۲۷، ۱۳۳۹، ۱۳۵۱، ۱۳۶۳ ) مي توانند تا دلشان مي خواهد با دمشان گردو بشكنند! و البته براي آينده برنامه ريزي كند و شكرگزار باشند.
متولدين سال گاو ( ۱۳۱۶، ۱۳۲۸، ۱۳۴۰، ۱۳۵۲، ۱۳۶۴ )، سال ببر ( ۱۳۱۷، ۱۳۲۹، ۱۳۴۱، ۱۳۵۳، ۱۳۶۵ ) ، سال گربه ( ۱۳۱۸، ۱۳۳۰، ۱۳۴۲، ۱۳۵۴، ۱۳۶۶ ) ، سال اسب ( ۱۳۱۹، ۱۳۳۱، ۱۳۴۵، ۱۳۵۷، ۱۳۶۹ ) ، سال خروس ( ۱۳۱۲، ۱۳۲۴، ۱۳۳۶، ۱۳۴۸، ۱۳۶۰ ) و سال خوك ( ۱۳۱۴، ۱۳۲۶، ۱۳۳۸، ۱۳۵۰ و ۱۳۶۲ ) هم سال خوبي در پيش دارند با كار زياد و مشكلاتي كه در اسرع وقت به سامان مي رسند.
متولدين سال اژدها ( ۱۳۱۹، ۱۳۳۱، ۱۳۴۳، ۱۳۵۵ و ۱۳۶۷ ) ممكن است امسال بي پول شوند.
متولدين سال مار ( ۱۳۲۰، ۱۳۳۲،۱۳۴۴، ۱۳۵۶، ۱۳۶۸ ) بهتر است منتظر سال بهتري باشند.
متولدين سال بز ( ۱۳۲۲، ۱۳۳۴، ۱۳۴۶، ۱۳۵۸ ، ۱۳۷۰ )، ميمون ( ۱۳۲۳، ۱۳۳۵، ۱۳۴۷، ۱۳۵۹، ۱۳۷۱ ) و سگ ( ۱۳۲۵، ۱۳۳۷، ۱۳۴۹، ۱۳۶۱، ۱۳۷۳ ) بايد احتياط پيشه كنند و مواظب دخل و خرج و خانواده شان باشند.
افراد سرشناس متولد سال خوك
گفته اند خوك هرگز محتاج نخواهد شد. بنابراين عجيب نيست اگر ميلياردهاي سرشناسي چون راكفلر، فورد اول و روچيلد اول و يا حتي سن ايگناتيوس لويلا باني فرقه يسوعي متولد سال خوك باشند.
از اهل قلم و فرهنگ فدريكو گارسيا لوركا شاعر اسپانيايي كه به دست فاشيست هاي طرفدار ژنرال فرانكو كشته شد و فرانسواز ساگان نويسنده فرانسوي و همين طور دكتر آلبرت شوايتزر نيكوكار و انسان دوست نامدار نيز از متولدين سال خوك اند.
هانري هشتم و بيسمارك صدراعظم آلمان متولدين بدنام سال خوك اند. كمي عجيب است، ولي فيلد مارشال مونتگمري، مارشال سرشناس دوران جنگ جهاني دوم و اوليور كرامول هم متولد سال خوك اند.
ديگر متولدين سرشناس سال خوك پاسكال، مادام مانتنون و لوكوز بوزيه هستند.





|



Saturday, March 17, 2007

٭

يه سال ديگه هم تموم شد . يه سال ديگه با همه تلخيها و شيرينهاش ، با همه غمها و شاديهاش و با همه شكستها و پيروزيهاش .

اميدوارم كه سال جديد براي همگي سالي خوب همراه با سلامتي ، موفقيت ، شادكامي و صلح باشه . ميخواستم يه مطلب در مورد نوروز بنويسم اما ديدم هرچي بخوام بنويسم تكراريه . واسه همين يه مطلبي كه برام اي ميل فرستاده بودن همينجا مي نويسم . خوندنش خالي از لطف نيست .

***

در ادبـيـات فارسي جشن نوروز را، مانند بسياري ديگر از آيـيـن ها، رسم ها، فرهنگ ها و تمدن ها به نخستين پادشاهان نسبت مي دهند. شاعران و نويسندگان قرن چهارم و پنجم هجري، چون فردوسي ،منوچهري، عنصري، بـيـروني، طبري، مسعـودي، مسکويه، گرديزي و بسياري ديگر که منبع تاريخي و اسطوره اي آنان بي گمان ادبـيـات پـيـش از اسلام بوده، نوروز و برگزاري جشن نوروز را از زمان پادشاهي جمشيد مي دانند،
روزها يا ماه جشن نوروز
مدت برگزاري جشن هايي چون مهرگان، يلدا، سده و بسياري ديگر، معـمولا يک روز ( يا يک شب ) بـيشتر نيست. ولي جشن نوروز، که درباره اش اصطلاح " جشن ها و آيـيـن هاي نوروزي " گوياتر است، دست کم يک يا دو هفته ادامه دارد. ابوريحان بيروني مدت برگزاري جشن نوروز را، پس از جمشيد يک ماه مي نويسد :
چون جم درگذشت، پادشاهان همه روزهاي اين ماه را عيد گرفتند. عيدها را شش بخش نمودند : 5 روز نخست را به پادشاهان اختصاص دادند، 5 روز دوم را به اشراف ،5 روز سوم را به خادمان و کارکنان پادشاهي، 5 روز چهارم را به نديمان و درباريان، 5 روز پنجم را به توده مردم و پنجه ششم را به برزيگران. ، در زمان شاه سليمان صفوي، مهماني ها، تفريح و جشن هاي نوروز در ميدان هاي عمومي تا سه هفته طول مي کشيد. . ولي برگزاري مراسم نوروزي امروز، دست کم از پنجه و " چهارشنبه آخر سال " آغاز و در " سيزده بدر " پايان مي پذيرد
چهارشنبه سوري
مراسم شب چهارشنبه آخرسال که با روشن کردن آتش از غروب آفتاب و پريدن از روي آن و گفتن سرخي تو از من و زردي من از تو آغاز و سپس با صرف آجيل..قاشق زني و فالگوش ايستادن به نيت شنيدن صحبتي که به فال نيک گرفته شود تا پاسي از شب ادامه مي يابد
مير نوروزي
از جمله آيـيـن هاي اين جشن پنج روزه، که در شمار روزهاي سال و ماه و کار نبود، براي شوخي و سرگرمي، حاکم و اميري انتخاب مي کردند که رفتار و دستورهايش خنده آور بود، و در پايان جشن از ترس آزار مردمان فرار مي کرد.
بي گمان امروز، کساني را که در روزهاي نخست فروردين، با لباس هاي قرمزرنگ و صورت سياه شده در کوچه و گذر و خيابان مي بيـنيم که با دايره زدن و خواندن و رقصيدن مردم را سرگرم مي کنند و پولي مي گيرند، بازماندهً شوخي ها و سرگرمي هاي انتخاب " مير نوروزي " و " حاکم پنج روزه " است که تـنها در روزهاي جشن نوروزي ديده مي شوند، نه در وقت و جشني ديگر؛ و آنان خود در شعرهايي که مي خوانند، مي گويند : حاجي فيروزه، عيد نوروزه، سالي يه روزه
روزهاي مردگان و پنجشنبه آخر سال
يکي از آيـين هاي کهن پـيش از نوروز ياد کردن از مردگان است که به اين مناسبت به گورستان مي روند و خوراک مي برند و به ديگران مي دهند. زردشـتيان معـتـقدند که : " روان و فروهر مردگان، هيچ گاه کسي را که بوي تعلق داشت فراموش نمي کند و هر سال هنگام جشن فروردين به خانه و کاشانه خود برمي گردند ".يکي از صورت هاي برجا ماندهً اين رسم، در شهر و روستا، به گورستان رفتن " پنجشنبه آخر سال " است، به ويژه خانواده هايي که در طول سال عضوي را از دست داده اند. رفتن به زيارتگاه ها و " زيارت اهل قبور "، در پنجشنبه - و نيز، روز پـيش از نوروز و بامداد نخستين روز سال - رسمي عام است. در اين روز، خانواده هاسبزه.. نان، حلوا و خرما بر مزار نزديکان مي گذارند و بر مزار تازه گذشتگان شمع، يا چراغ روشن مي کنند.
خانه تکاني
اصطلاح " خانه تکاني " را بيشتر در مورد شستن، تميز کردن، نو خريدن، تعمير کردن ابزارها، فرش ها، لباس ها، به مناسبت فرا رسيدن نوروز، به کار مي برند. در اين خانه تکاني، که سه تا چهار هفته طول مي کشد، بايستي تمامي ابزارها و وسيله هايي که در خانه است، جا به جا، تميز، تعـمير و معاينه شده و دوباره به جاي خود قرار گيرد. برخي از ابزارهاي سنگين وزن، يا فرش ها، تابلو ها، پرده ها و وسيله هاي ديگر، فقط سالي يک بار، آن هم در خانه تکاني نوروزي، جا به جا و تميز مي شود
کاشتن سبزه
اسفند ماه، ماه پاياني زمستان، هنگام کاشتن دانه و غله است. کاشتن " سبزه عيد " به صورت نمادين و شگون، از روزگاران کهن، در همهً خانه ها و در بين همهً خانواده ها مرسوم است. در ايران کهن، " بـيست و پنج روز پيش از نوروز، در ميدان شهر، دوازده ستون از خشت خام بر پا مي شد، بر ستوني گندم، برستوني جو و به ترتيب، برنج، باقلا، کاجيله ( گياهي است از تيرهً مرکبان، که ساقه آن به 50 سانـتي متر است )، ارزن، ذرت، لوبـيا، نخود، کنجد، عدس و ماش ميکاشتـند؛ و در ششمين روز فروردين، با سرود و ترنم و شادي، اين سبزه ها را مي کندند و براي فرخندگي به هر سو مي پراکندند ". و ابوريحان نقـل مي کند که : " اين رسم در ايرانيان پايدار ماند که روز نوروز در کنار خانه هفت صنف از غلات در هفت اسطوانه بکارند و از رويـيدن اين غلات، به خوبي و بدي زراعت و حاصل ساليانه حدس بزنند ."
امروز، در همهً خانه ها رسم است که ده روز يا دو هفته پيش از نوروز، در ظرف هاي کوچک و بزرگ، کاسه، بشقاب، پشت کوزه و ... دانه هايي چون گندم، عدس، ماش و ... مي کارند. موقع سال تحويل و روي سفره "هفت سين " بايستي سبزه بگذارند.اين سبزه ها را در خانواده ها تا روز سيزده نگه داشته، و در اين روز زماني که براي " سيزده بدر " از خانه بـيرون مي روند، در آب روان مي اندازند.
سفره هفت سين
رسم و باوري کهن است که همهً اعضاي خانواده در موقع سال تحويل ( لحظهً ورود خورشيد به برج حمل ) در خانه و کاشانه خود در کنار سفره هفت سين گرد آيند. در سفره سفيد رنگ هفت سين، از جمله، هفت رويـيدني خوراکي است که با حرف " س " آغاز مي شود، و نماد و شگوني بر فراواني رويـيدني ها و فراورده هاي کشاورزي است - چون سيب، سبزه، سنجد، سماق، سير، سرکه، سمنو و مانند اين ها- مي گذارند. افزون بر آن آينه، شمع، ظرفي شير، ظرفي آب که نارنج در آن است، تخم مرغ رنگ کرده، تخم مرغي روي آينه، ماهي قرمز، نان، سبزي، گلاب، گل، سنبل، سکه و کتاب ديني ( مسلمانان قرآن و زردشتيان اوستا و ... ) نيز زينت بخش سفرهً هفت سين است. اين سفره در بيشتر خانه ها تا روز سيزده گسترده است
پوشيدن لباس نو
پوشيدن لباس نو در آيـين هاي نوروزي، رسمي همگاني است. تهيه لباس، براي سال تحويل، فقير و غني را به خود مشغـول مي دارد. در جامعه سنتي توجه به تهيدستان و زيردستان براي تهيه لباس نوروزي - به ويژه براي کودکان - رسمي در حد الزام بود. خلعـت دادن پادشاهان و اميران در جشن نوروز، براي نو پوشاندن کارگزاران و زير دستان بود. ابوريحان بـيروني مي نويسد : " رسم ملوک خراسان اين است که در اين موسم به سپاهيان خود لباس بهاري و تابستاني مي دهند ". مورخان و شاعران از خلعـت بخشيدن هاي نوروزي فراوان ياد کرده اند. و براي اين باور است که در وقف نامهً حاجي شفيع ابريشمي زنجاني آمده است :هر سال شب هاي عيد نوروز پنجاه دست لباس دخترانه و پنجاه دست لباس پسرانه، همراه کفش و جوراب از عوايد موقوفه تهيه و به اطفال يتيم تحويل شود.
خوراک هاي نوروزي
امروز در تهران و برخي شهرهاي مرکزي ايران، سبزي پلو ماهي خوردن در شب نوروز و رشته پلو در روز نوروز رسم است، و شايد بتوان گفت که غذاي خاص نوروز در اين منطقه است. " پلو " در شهرهاي مرکزي و کويري ايران ( مي توان گفت غير از گيلان و مازندران در همهً شهرهاي ايران ) تا چندي پـيش غذاي جشن ها، غذاي مهماني و نشانه رفاه و ثروتمندي بود. و اين " بهترين " غذا، خوراک خاص همهً مردم - فقير و غني - در شب نوروز بود. اگر نيک مردي در صد و پنج سال پـيش در استرک کاشان، ملکي را وقف مي کند که از درآمد آن " همه ساله برنج ابتياع نموده از آخر خمسه مسترقه به تمام اهالي استرک، وضيع و شريف، ذکور و اناث، صغير و کبـير، بالسويه برسانند "، بي گمان به اين نيت بوده، که در شب نوروز سفرهً هيچ کس بي " پلو " نباشد
ديد و بازديد نوروزي يا عيد ديدني
از جمله آيـين هاي نوروزي، ديد و بازديد، يا " عيد ديدني " است. رسم است که روز نوروز، نخست به ديدن بزرگان فاميل، طايفه و شخصيت هاي علمي و اجتماعي و منزلتي مي روند. در بسياري از اين عيد ديدني ها، همه کسان خانواده شرکت دارند
" ديدن" هاي نوروزي که ناگزير " بازديد " ها را دنبال دارد، و همراه با دست بوسي و روبوسي است، در روزهاي نخست فروردين، که تعطيل رسمي است، و گاه تا سيزده فروردين ( و مي گويند تا آخر فروردين ) بـين خويشاوندان و دوستان و آشنايان دور و نزديک، ادامه دارد. رفت و آمد گروهي خانواده ها، در کوي و محله - به ويژه در شهرهاي کوچک - هنوز از ميان نرفته است. اين ديد و بازديدها، تا پاسي از شب گذشته، به ويژه براي کساني که نمي توانند کار روزانه را تعـطيل کنند، ادامه دارد. تا زماني که "مسافرت هاي نوروزي" رسم نشده بود، در شهرها و محله هايي که آشنايي هاي شغـلي و همسايگي و " روابط چهره به چهره " جايي داشت، ديد و بازديد هاي نوروزي، وظيفه اي بـيش و کم الزامي به شمار مي رفت. و چه بسا آشناياني بودند - و هستـند - که فقط سالي يک بار، آن هم در ديد و بازديد هاي نوروزي، به خانهً يکديگر مي روند
نوروز اول
در ديد و بازديدهاي نوروزي رسم است که نخست به خانهً کساني بروند که " نوروز اول " در گذشت عضوي از آن خانواده است. خانواده هاي سوگوار افزون بر سومين، هفتمين و چهلمين روز، که بيشتر در مسجد برگزار مي شود، نخستين نوروز که ممکن است بيش از يازده ماه از مرگ متوفا بگذرد، در خانه مي نشـينند. و در اين روز است که خانواده هاي خويشاوند لباس سياه را از تن سوگواران در مي آورند. جلسه هاي " نوروز اول " که جنبهً نمادين دارد، در عين حال از فضاي ديد و بازديدهاي نوروزي برخوردار است. و ديدارکنند گان، در نوروز اول، به خانواده سوگوار تسليت نمي گويند، بلکه براي آنان " آرزوي شادماني " مي کنند، تا در آغاز سال نو فال بد نزنند. رسم نوروز اول بـيشتر در شهرهايي برگزار ميشود که آخرين روز اسفند را به عنوان ياد بود درگذ شتگان سال سوگواري نکنند.
هديه نوروزي يا عيدي
هديه و عيدي دادن به مناسبت نوروز رسمي کهن است، کتابهاي تاريخي از پـيشکش ها و بخشش هاي نوروزي - پـيش از اسلام و بعد از اسلام - خبر مي دهند، از رعـيت به پادشاهان حکمرانان، از پادشاهان و حکمرانان به وزيران، دبـيران، کارگزاران و شاعران، از بزرگتران خاندان به کوچکتران، به ويژه کودکان. رسم هديه دادن نوروزي را، ابوريحان بيروني از گفته آذرباد، موبد بغـداد چنين آورده : نيشکر در ايران، روز نوروز يافت شد، پـيش از آن کسي آن را نمي شناخت. جمشيد روزي ني اي ديد که از آن کمي به بيرون تراوش کرده، چون ديد شيرين است، امر کرد اين ني را بـيرون آورند و از آن شکر ساختـند. و مردم از راه تبريک به يکديگر شکر هديه کردند، و در مهرگان نيز تکرار کردند، و هديه دادن رسم شد.
سيزده بدر
در واقع آخرين روز از تعطيلات و مراسم نوروزي که در باور گذشتگان چون عدد سيزده خوش يمن نبوده است..در اولين سيزده سال مردم دست از کار کشيده و به دشت و صحرا ميروند و در واقع نحسي سيزده را در بيرون از محيط زندگيشان از خود دور ميکنند...مراسم گره زدن سبزه نيز با دکر عبارت سال ديگه بچه بغل خونه شوهر ..توسط دختران دم بخت از ديگر مراسم اين روز است
باورهاي عاميانه
رفتارها و گفتارهاي هنگام سال تحويل و روز نوروز، به باور عاميانه، مي تواند اثري خوب يا بد براي تمام روزهاي سال داشته باشد. برخي از اين باورها را در کتابهاي تاريخي نيز مي يابـيم، و بسياري ديگر باورهاي شفاهي است، و در شمار فولکلور جامعـه است که در خانواده ها به ارث رسيده است :

- کسي که در هنگام سال تحويل و روز نوروز لباس نو بـپوشد، تمام سال از کارش خرسند خواهد بود.

- موقع سال تحويل از اندوه و غم فرار کنيد، تا تمام سال غم و اندوه از شما دور باشد.

- روز نوروز دوا نخوريد بد يمن است.

- هر کس در بامداد نوروز، پـيش از آنکه سخن گويد، شکر بچشد و با روغن زيتون تن خود را چرب کند، در همهً سال از بلاها سالم خواهد ماند.

- هر کس بامداد نوروز، پـيش از آنکه سخن گويد، سه مرتبه عسل بچشد و سه پاره موم دود کند از هر دردي شفا يايد.

- کساني که مرده اند، سالي يکبار، هنگام نوروز، " فروهر " آنها به خانه بر مي گردد. پس بايد خانه را تميز، چراغ را روشن و ( با سوزاندن کندر و عود ) بوي خوش کرد.

- کسي که روز نوروز گريه کند، تا پايان سال اندوه او را رها نمي کند.

- روز نوروز بايد يک نفر " خوش قدم " اول وارد خانه شود. زنان خوش قدم نيستـند.

- اگر قصد مسافرت داريد پـيش از سيزده سفر نکنيد. روز چهاردهم سفر کردن خير است.

- روز سيزده کار کردن نحس است.





|



Monday, March 12, 2007

٭
هميشه روزهاي آخر سال ، كلي كار پيش مياد .
نميدونم واسه من اينجوره يا براي همه ؟
كاراي شركت ، آماده شدن واسه سفر ، خريدهائي كه بايد انجام بدم و فرصت كم .
گاهي آرزو ميكنم شبانه روز به جاي 24 ساعت ميشد 48 ساعت ولي حيف كه نميشه .
ديشب مهموني شركت بود و ساعت 11 شب رسيدم خونه . امروز هم يه مهموني دوستانه و عالي توي خانه هنرمندان داشتيم . خيلي خوش گذشت .
با اينكه دندونم هنوز اذيت ميكنه ولي خوب بود . خيلي خنديديم .
دندونم چشه ؟ آهان . نگفته بودم . پنجشنبه يه دندون عقل ديگه رو كشيدم . اول قرار بود جراحي بشه ولي دكتر گفت نميخواد . 3 تا آمپول زد ولي هنوز بيحس نشده بود . خلاصه در همون حال دندونمو كشيد . الان يه كم ورم داره و كمي تا قسمتي هم درد ولي در كل خوبم :)





|



Monday, March 05, 2007

٭
وقتي سفر نمي کني ،
وقتي چيزي نمي خواهي ،
وقتي خودباوري را در خود مي کشي ،
آرام رو به مردن مي نهي ...
وقتي نمي گذاري ديگران به تو کمک کنند ،
وقتي برده عادات خود مي شوي ،
وقتي هميشه از يک راه تکراري مي روي‌،
آرام رو به مردن مي نهي ...
وقتي به اصوات زندگي گوش فرا نمي دهي ،
وقتي قدر خودت را نمي داني ،
وقتي از شور و گرما ، از احساسات سرکش ،
و آنچه چشمانت را به درخشش وا ميدارد ،
و ضربان قلبت را تندتر مي کند ،
پرهيز مي کني ،
آرام رو به مردن مي نهي ...
اگر وقتي از شغلت يا عشقت خرسند نيستي ،
آن را عوض نکني ،
اگر براي يافتن مطمئن در نامطمئن خطر نکني ،
آرام رو به مردن مي نهي ...
اگر به خودت اجازه ندهي که حداقل يکبار ،
از مصلحت انديشي گذر کني ،
اگر وراي روياها نروي ،
آرام رو به مردن مي نهي ...
امروز زندگي را آغاز کن ...
امروز مخاطره کن ...
امروز کاري بکن ...
مگذار که آرام بميري ...
شادي را تجربه کن .
پابلو نرودا





|



Tuesday, February 27, 2007

٭
آسمانش را گرفته تنگ در آغوش
ابر با آن پوستين سرد نمناكش
امروز صبح از خونه كه اومدم بيرون ديدم آسمون ابريه و برف مياد . يه برف سفيد و قشنگ . از خونه تا ايستگاه مترو حدود 5 دقيقه راهه و توي اين راه كلي با دونه هاي برف حرف زدم .
دستامو كردم توي آستين لباسم كه مبادا دونه برفها روي دستم بيفتن و زود ذوب بشن . اينطوري دوامشون روي كاپشنم بيشتر بود .چقدر قشنگ و سفيد و پاك بودن .
بهشون گفتم : چرا اينقدر دير كردين ؟ خيلي پيش تر از اين منتظرتون بوديم . نكنه قهر كردين ؟ حتماً همينطوره . شنيده بودم كه قهرين . آره ؟
البته حق هم دارين . شما به اين زيبائي و پاكي ، از اوج آسمون مياين توي اين شهر كثيف و آلوده .
درسته كه آلوده ميشين ،‌ درسته كه زير پا له ميشين اما اميد به آينده رو از دست ندين . به اين فكر كنين كه وقتي ذوب شدين ، با جمع شدن و يكي شدن با دونه هاي ديگه ميرين و به دريا ميرسين . فردا روز پيوستن دوباره به درياست ، رسيدن دوباره به پاكي و سپيدي .
ولي عجب روز دلگيريه امروز . عجيب دلم گرفته . هوا هم كه فقط برفيه . يه برف ريز و مداوم با يه هواي گرفته .
ميدونين دلم واسه شمشادهائي كه جوونه زدن ميسوزه . اين برف و سرما اذيتشون ميكنه . دلم واسه برفها ميسوزه كه به اين راحتي آب ميشن . دلم واسه گربه سرگردون توي كوچه مون ميسوزه . دلم واسه گنجشكهاي روي درخت كه كنار هم كز كردن ميسوزه . دلم واسه ...
اي بابا . بس كن ديگه . چته تو ؟
هيچ ... هيچ ...
يه روز دلم گرفته بود
مثل روزاي باروني
از اون هواها كه خودت
حال و هواشو ميدوني
اگه بخوام حالمو با
واژه ها تعريف بكنم
تو هم منو ، حال منو
با همه حست ميخوني
يه حالي داشتم كه نگو
يه حالي داشتم كه نپرس
يه تيكه از روحمو من
جائي گذاشتم كه نپرس
يه جائي كه ميگردمو
دوباره پيداش ميكنم
حتي اگه كوير باشه
بهشت دنياش ميكنم





|



Saturday, February 24, 2007

٭
گفتم : این روزها دل خیلی بهانه تو را می گیرد .
هوای دیدن تو را دارد.
گفت : می دانم .
همه چیز بهانه ای است ،
برای شانه به شانه ، در حال و هوای هم با هم بودن ،
رفتن ، نشستن و گریستن .
گفتم : چرا گریه ؟
رفتن و نشستن درست !
اما گریستن را نمی خواهم .
گفت : برای حرمت نگاه ناگهان تو ،
برای یک دنیا حرف نگفته .
گفتم : و برای هرآنچه که گفتم ،
گفتم و نشنیدی .
گفت : برای آنچه خواستم و بودی .
خواستی و نبودم !
و برای هرچه که نمی دانم .
گفتم : در تمام این همه سال ها که همه از یادش برده بودند ،
تو تنها کسی هستی که هستی .
گفت : در این دل ‌دل دلواپسی ، عزیز دل !
وقتی تو هستی انگار همه نیستند !
شب از آن شب ها که در عمرت کمتر دیده ای !
دریـا دریـا ستـاره .
مجتبی معظمی





|



Monday, February 19, 2007

٭
يادم باشد : حرفي نزنم که دلي بلرزد و خطي ننويسم که کسي را آزار دهد ،
يادم باشد : که روز و روزگار خوش است و تنها دل من است که دل نيست ،
يادم باشد : جواب کينه را با کمتر از مهر و جواب دو رنگي را با کمتر از صداقت ندهم ،
يادم باشد : بايد در برابر فرياد ها سکوت کنم و براي سياهي ها نور بپاشم ،
يادم باشد : از دريا ، درس خروش بگيرم و از آسمان ، درس پاک زيستن ،
يادم باشد : سنگ خيلي تنهاست ، بايد با او هم لطيف رفتار کنم مبادا دل تنگش بشکند ،
يادم باشد : براي درس گرفتن و درس دادن به دنيا آمده ام نه براي تکرار اشتباهات گذشته !
يادم باشد : هر گاه ارزش زندگي يادم رفت ، در چشمان حيوان بي زباني که به سوي قربانگاه مي رود زل بزنم تا به مفهوم بودن پي ببرم ...
يادم باشد : مي توان با گوش سپردن به آواز شبانه دوره گردي که از سازش عشق مي بارد به اسرار عشق پي برد و زنده شد !
يادم باشد : گره تنهايي و دلتنگي هر کسي فقط به دست خودش باز مي شود ،
يادم باشد : هيچگاه لرزيدن دلم را پنهان نکنم تا تنها نمانم ...
و يادمان باشد : هيچگاه از راستي نترسيم !





|



Wednesday, February 14, 2007


٭
يه عده ولنتاين رو تبريك ميگن و يه عده هم سپندارمذگان رو .
منكه عقيده م اينه هر روز بايد روز عشق و دوست داشتن باشه نه يكروز مشخص ولي براي اينكه اينروز رو هم جشن بگيريم يه پيشنهاد دارم .
از روز ولنتاين تا روز سپندارمذگان رو هفته عشق اعلام كنيم . نظرتون چيه ؟



















































































|



Sunday, February 11, 2007

٭
دوست عزيز خانم يا آقاي Affetmek ، مرسي از اينكه به وبلاگم سر زدين و نظر دادين اما مسئله اي كه بايد خدمتتون عرض كنم اينه كه من نميدونم شما كدوم سايت ترك رو منظورتونه ؟ من كجا چيزي نوشتم ؟ اگه توضيح بدين ممنون ميشم . موضوع ديگه اي كه بارها توضيح دادم و اينبار هم محض اطلاع شما تكرار ميكنم اينه كه زماني كه ميخواستم اين وبلاگ رو رجيستر كنم ( حدود 4 سال پيش ) دوست داشتم با آي دي دريا باشه ولي قبل از من رجيستر شده بود . دريائي هم به همچنين . خيلي اسمهارو امتحان كردم ولي دوستان باذوق زودتر از من رجيستر كرده بودن . تنها آي دي كه از من قبول كرد همين درياجون بود كه چند ساله تحت همين اسم مطلب مي نويسم . بارها هم سعي كردم تغييرش بدم ولي نشد .
خود منهم زياد از اين اسم راضي نبودم ولي يه جوري باهاش كنار اومدم و ميشه گفت بهش عادت كردم . شما هم به خوبي خودتون ببخشين . شايد به مرور زمان اين اسم براتون عادي بشه البته اگه قصد اينو دارين كه دوباره به اينجا بياين .
بازم ممنون از لطفي كه داشتين و اگه اينجا اين مطلبو توضيح دادم فكر كردم شايد براي بقيه دوستان هم سئوال باشه و اميدوارم كه جوابتون رو گرفته باشين :)
و تو اي دوست ،
كاش عظمت در نگاه تو باشد ،
نه چيزي كه به آن مي نگري .





|



Saturday, February 10, 2007

٭
چه اصراري که اسرارم بداني
اگر سر است پرسيدن ندارد
مرا بگذر و شعرم بين که شاعر
شنيدن دارد و ديدن ندارد





|



Monday, February 05, 2007

٭
بلاگر دوباره تغيير كرده .
نميدونم چرا ليست وبلاگها و سايتهائي كه سر ميزنم تبديل به خط ميخي شده؟ مجبورم يه مدت نوشتن رو تعطيل كنم تا ببينم چطور ميتونم درستش كنم .
***
خوب موفق شدم درستش كنم . بايد يه كم باهاش كار كنم تا ببينم چه امكانات جديدي داره .





|



Saturday, February 03, 2007




Saturday, January 27, 2007

٭
باز هم عشق
عشق يعني با تو خواندن از جنون ،
عشق يعني سوختنها از درون
عشق يعني سوختن تا ساختن ،
عشق يعني عقل و دين را باختن
عشق يعني دل تراشيدن ز گل ،
عشق يعني گم شدن در باغ دل
عشق يعني تو ملامت کن مرا ،
عشق يعني مي ستايم من تو را
عشق يعني در پي تو در به در ،
عشق يعني يک بيابان درد سر
عشق يعني با تو آغاز سفر ،
عشق يعني قلبي آماج خطر
عشق يعني تو بران از خود مرا ،
عشق يعني باز مي خوانم تو را
عشق يعني بگذري از آبرو ،
عشق يعني کلبه هاي آرزو
عشق يعني با تو گشتن هم کلام ،
عشق يعني انتظار يک سلام
عشق يعني دستهايي رو به دوست ،
عشق يعني مرگ در راهت نکوست
عشق يعني شاخه اي گل در سبد ،
عشق يعني دل سپردن تا ابد
عشق يعني سروهاي سر بلند ،
عشق يعني خارها هم گل کنند
عشق يعني تو بسوزاني مرا ،
عشق يعني سايه بانم من تو را
عشق يعني بشکني قلب مرا ،
عشق يعني مي پرستم من تو را
عشق يعني آن نخستين حرفها ،
عشق يعني در ميان برفها
عشق يعني ياد آن روز نخست ،
عشق يعني هر چه در آن ياد توست
عشق يعني تک درختي در کوير ،
عشق يعني عاشقاني سر به زير
عشق يعني بگذري از هفت خان ،
عشق يعني آرش و تير و کمان ....





|



Wednesday, January 24, 2007

٭
اين مطلب رو توي يه سايت ديدم . بخونين و نظر بدين لطفاً.

توليد عروسك و اسباب بازي زنده!
اين عروسك يك پستاندار عقيم‌ شده است كه به كمك علم مهندسي ژنتيك ساخته شده : (تركيبي از ژن‌هاي خرگوش ، شمپانزه و خوك) .
با استفاده از القاي خواب زمستاني ، در جعبه نگهداري ميشود و جعبه ضربان قلب و ميزان تازگي آنرا نشان ميدهد . در دو مُدل يكي با طول‌ عمر يك‌سال و ديگري با طول‌عمر سه‌سال ساخته شده . در هفت مدل پهلوان ( قرمز) ، ماجراجو (نارنجي) ، شاد (زرد) ، آرام (سبز) ، متين (آبي) ، روحاني (بنفش) ساخته شده‌است . قيمت هنوز مشخص نيست و تنها به صورت آزمايشي در اختيار اعضاي شركت قرار گرفته‌ است .
اين موجود زنده طوري ساخته شده كه حركات محدودي مانند يك نوزاد داشته باشد . مدفوع بسيار مختصري دارد و به غذاي كمي احتياج دارد . قدي حدود بيست و قطري برابر هفت سانتيمتردارد . جثه آن از اين بزرگتر نميشود . كاملاً درد را حس مي‌كند ولي نمي‌تواند اصوات بلند توليد نمايد . داري خون ، عضله و استخوان بوده . بعد از خروج از جعبه ظرف پس از بيست دقيقه بيدار شده و چشمهايش را باز مي‌كند .
منبع





|



Friday, January 19, 2007

٭
ترا با غیر میبینم صدایم در نمی آید
دلم میسوزد و کاری ز دستم بر نمی آید
نشستم باده خوردم خون گرستم کنجی افتادم
تحمل میرود اما شب غم سر نمی آید
چه سود از شرح این دیوانگیها بیقراریها؟
تو مه بی مهری و حرف منت باور نمی آید
توانم گفت مستم میکنی با یک نگه اما
حبیبا درد هجرانت به گفتن درنمی آید
منه بر گردن دل بیش از این طوق جفاکاری
که این دیوانه گر عاقل شود دیگر نمی آید
دلم در دوریت خون شد بیا در اشک چشمم بین
خدا را ارچه برمن رحمت ای کافر نمی آید
رهی معیری





|



Friday, January 12, 2007

٭
روی مهربان من به طرف نیم است . حتی نسبت به کسانی که نسبت به من به خطا قضاوت می کنند .
ثمره صبر جمیل من این است که امیدوارم کسانی که روی زخم من درمان نمی گذارند ، روی زخم خودشان درمان گذارده شود .
از نامه نیما یوشیج به جلال آل احمد





|



Monday, January 08, 2007




Friday, January 05, 2007

٭
ماه در اوج آسمان می رود
و ما در گوشه ای از شب
همچنان به گفتگوی دستها
گوش فرا داده ايم و ساكتيم
و در چشم های هم ،
يكديگر را ميخوانيم
درچشم های هم يكديگر را می بخشيم .
و من همه دنيا را در چشم های او می بينم
و او همه دنيا را درچشم های من می بيند
و ما در چشم های هم ساكتيم
و ما در چشم های هم می شنويم
و در چشم های هم يكديگر رامی شناسيم ،
يكديگر را می بينيم
و چشم در چشم هم
و گوش به زمزمه لطيف و مهربان دست ها خاموشيم .
و ماه در اوج آسمان می رود .
برگرفته از دفترهای سبز ، دكتر شريعتی





|



Home