Friday, January 27, 2006
٭ در نظر من هيچی مثل صراحت ، رك گويی و صداقت ارزش نداره . چقدر خوبه آدمها خيلی راحت و منطقی حرفهاشونو بزنن نه اينكه برای كارشون بهونه بيارن . اونهم بهونه هائی كه هيچكی رو قانع نميكنه . همیشه اینقدر شجاعت داشته باشین که بتونین صادق و روراست باشین .
یه وقت مثل دوست ناشناسی که گاهی برام کامنت میذاره در موردم قضاوت نکنین . نصیحت نمیکنم . نمیگم که عقل کل هستم و یا اینکه تافته جدا بافته و یه چیزی غیر از دیگران ، ولی برای صداقت و روراستی ارزش قائلم .
همین .
نوشته شده در ساعت 21:00 توسط دريا جون
|
یه وقت مثل دوست ناشناسی که گاهی برام کامنت میذاره در موردم قضاوت نکنین . نصیحت نمیکنم . نمیگم که عقل کل هستم و یا اینکه تافته جدا بافته و یه چیزی غیر از دیگران ، ولی برای صداقت و روراستی ارزش قائلم .
همین .
نوشته شده در ساعت 21:00 توسط دريا جون
|
Tuesday, January 24, 2006
٭ كسی كه به خود اطمينان دارد به تعريف كسی احتياج ندارد .
گوستاو لوبون
نوشته شده در ساعت 21:36 توسط دريا جون
|
گوستاو لوبون
نوشته شده در ساعت 21:36 توسط دريا جون
|
Friday, January 20, 2006
Tuesday, January 17, 2006
٭ شدم جمع اضداد . مجموعه ای از احساسات مختلف . غم ، شادی ، تعجب ، عصبانیت و ...
دو هفته ای میشه یه عزیز رو از دست دادیم . یکی از اقوام پدری . درسته که مسن بودن ولی خیلی دوستشون داشتم و نمیتونم از فکرشون بیرون بیام . آخرین باری که دیدمشون شهریور ماه بود . روحش شاد .
دارم یه کارائی میکنم که اگه به نتیجه برسه فکر نمیکنم بد باشه . نمیدونم موفق میشم یا نه .
اولین ID یاهوئی که داشتم 3 سال پیش هک شد . خیلی برام ناراحت کننده بود چون توی اون لیست دوستهای زیادی داشتم که با این هک شدن گمشون کردم اما چند وقت پیش تونستم همون ID رو پس بگیرم . حالا چه جوری ، بماند . فقط از راهنمائیهای یه دوست ممنونم . دیدن دوباره اسم دوستهائی که اولین سالهائی که با یاهو کار میکردم داشتم ، برام جالب بود . یادشون بخیر . امیدوارم بتونم دوباره باهاشون صحبت کنم .
و دیگه اینکه یعنی میشه که بشه ؟ محتاج دعا هستم شدید .
راستی چرا؟؟؟
نوشته شده در ساعت 21:33 توسط دريا جون
|
دو هفته ای میشه یه عزیز رو از دست دادیم . یکی از اقوام پدری . درسته که مسن بودن ولی خیلی دوستشون داشتم و نمیتونم از فکرشون بیرون بیام . آخرین باری که دیدمشون شهریور ماه بود . روحش شاد .
دارم یه کارائی میکنم که اگه به نتیجه برسه فکر نمیکنم بد باشه . نمیدونم موفق میشم یا نه .
اولین ID یاهوئی که داشتم 3 سال پیش هک شد . خیلی برام ناراحت کننده بود چون توی اون لیست دوستهای زیادی داشتم که با این هک شدن گمشون کردم اما چند وقت پیش تونستم همون ID رو پس بگیرم . حالا چه جوری ، بماند . فقط از راهنمائیهای یه دوست ممنونم . دیدن دوباره اسم دوستهائی که اولین سالهائی که با یاهو کار میکردم داشتم ، برام جالب بود . یادشون بخیر . امیدوارم بتونم دوباره باهاشون صحبت کنم .
و دیگه اینکه یعنی میشه که بشه ؟ محتاج دعا هستم شدید .
راستی چرا؟؟؟
نوشته شده در ساعت 21:33 توسط دريا جون
|
Saturday, January 14, 2006
٭ دير زمانی است روی شاخه اين بيد
مرغی بنشسته کو به رنگ معماست
نيست هم آهنگ او صدايی ، رنگی
چون من در اين ديار ، تنها ، تنهاست
گر چه درونش هميشه پر ز هياهوست
مانده بر اين پرده ليک صورت خاموش
روزی اگر بشکند سکوت پر از حرف
بام و در اين سرای می رود از هوش
راه فرو بسته گر چه مرغ به آوا
قالب خاموش او صدايی گوياست
می گذرد لحظه ها به چشمش بيدار
پيکر او ليک سايه ـ روشن رؤياست
رسته ز بالا و پست بال و پر او
زندگی دور مانده : موج سرابی
سايه اش افسرده بر درازی ديوار
پرده ديوار و سايه : پرده خوابی
خيره نگاهش به طرح های خيالی
آنچه در آن چشم هاست نقش هوس نيست
دارد خاموشی اش چو با من پيوند
چشم نهانش به راه صحبت کس نيست
ره به درون می برد حکايت اين مرغ
آنچه نيايد به دل ، خيال فريب است
دارد با شهرهای گمشده پيوند
مرغ معما در اين ديار غريب است
سهراب سپهری
نوشته شده در ساعت 21:14 توسط دريا جون
|
مرغی بنشسته کو به رنگ معماست
نيست هم آهنگ او صدايی ، رنگی
چون من در اين ديار ، تنها ، تنهاست
گر چه درونش هميشه پر ز هياهوست
مانده بر اين پرده ليک صورت خاموش
روزی اگر بشکند سکوت پر از حرف
بام و در اين سرای می رود از هوش
راه فرو بسته گر چه مرغ به آوا
قالب خاموش او صدايی گوياست
می گذرد لحظه ها به چشمش بيدار
پيکر او ليک سايه ـ روشن رؤياست
رسته ز بالا و پست بال و پر او
زندگی دور مانده : موج سرابی
سايه اش افسرده بر درازی ديوار
پرده ديوار و سايه : پرده خوابی
خيره نگاهش به طرح های خيالی
آنچه در آن چشم هاست نقش هوس نيست
دارد خاموشی اش چو با من پيوند
چشم نهانش به راه صحبت کس نيست
ره به درون می برد حکايت اين مرغ
آنچه نيايد به دل ، خيال فريب است
دارد با شهرهای گمشده پيوند
مرغ معما در اين ديار غريب است
سهراب سپهری
نوشته شده در ساعت 21:14 توسط دريا جون
|
Wednesday, January 11, 2006
٭ از دیشب داره برف میاد . گاهی قطع میشه و دوباره شروع میکنه به باریدن . الان هم که از پنجره بیرون رو نگاه کردم دیدم حسابی داره میباره .
امروز هم عید قربان بود . راستی عیدتون مبارک . چند روزی تنها هستم . بابا و مامان رفتن پیش جغل خان . شنبه برمیگردن . با اینکه امروز عید بود و پنجشنبه و جمعه هم تعطیل هستم نشد باهاشون برم چون باید دیروز و نصف روز شنبه رو مرخصی میگرفتم که موافقت نشد :(
3 روز تعطیلی و خونه نشستن جالبه . نه ؟
هرکدوم از فامیلها هم زنگ میزنن که تنها نمون . پاشو بیا اینجا میگم نه مرسی . حوصله مهمونی رفتن رو ندارم .
داشتم به این فکر میکردم که چرا اینروزها آدمها از صداقت و حقیقت بدشون میاد ؟ چرا وقتی حقیقت رو رک و روراست میگی بهشون برمیخوره و ناراحت میشن ؟ اگه دروغگو و ریاکار باشی انگار راضی ترن . تا زمانی که مجیزشون رو بگی عزیزی اما همینکه از روی یکرنگی حرفی برنی ازت رو برمیگردونن .
میدونین چیه ؟ احساس میکنم تبدیل شدم به بزرگترین علامت سئوال دنیا . چون به حدی حرف و سئوال توی سرم میچرخه که حساب نداره ولی جواب هیچکدوم از سئوالهامو هم نگرفتم .
از دوست عزیزی هم که توی پست قبلی یه شعر برام کامنت گذاشته ممنونم . احساس میکنم اون مرغ معما که گفته خودمم . ذهنم آشفته شده بدجور .
بگذریم ...
نوشته شده در ساعت 18:18 توسط دريا جون
|
امروز هم عید قربان بود . راستی عیدتون مبارک . چند روزی تنها هستم . بابا و مامان رفتن پیش جغل خان . شنبه برمیگردن . با اینکه امروز عید بود و پنجشنبه و جمعه هم تعطیل هستم نشد باهاشون برم چون باید دیروز و نصف روز شنبه رو مرخصی میگرفتم که موافقت نشد :(
3 روز تعطیلی و خونه نشستن جالبه . نه ؟
هرکدوم از فامیلها هم زنگ میزنن که تنها نمون . پاشو بیا اینجا میگم نه مرسی . حوصله مهمونی رفتن رو ندارم .
داشتم به این فکر میکردم که چرا اینروزها آدمها از صداقت و حقیقت بدشون میاد ؟ چرا وقتی حقیقت رو رک و روراست میگی بهشون برمیخوره و ناراحت میشن ؟ اگه دروغگو و ریاکار باشی انگار راضی ترن . تا زمانی که مجیزشون رو بگی عزیزی اما همینکه از روی یکرنگی حرفی برنی ازت رو برمیگردونن .
میدونین چیه ؟ احساس میکنم تبدیل شدم به بزرگترین علامت سئوال دنیا . چون به حدی حرف و سئوال توی سرم میچرخه که حساب نداره ولی جواب هیچکدوم از سئوالهامو هم نگرفتم .
از دوست عزیزی هم که توی پست قبلی یه شعر برام کامنت گذاشته ممنونم . احساس میکنم اون مرغ معما که گفته خودمم . ذهنم آشفته شده بدجور .
بگذریم ...
نوشته شده در ساعت 18:18 توسط دريا جون
|
Sunday, January 08, 2006
٭ و خدائی که در این نزدیکیست ...
و خدائی که در این نزدیکیست ...
و خدائی که در این نزدیکیست ............
نوشته شده در ساعت 21:22 توسط دريا جون
|
و خدائی که در این نزدیکیست ...
و خدائی که در این نزدیکیست ............
نوشته شده در ساعت 21:22 توسط دريا جون
|
Saturday, January 07, 2006
٭ تو سوز و آه من ای مرغ شب چه می دانی
نديده ای شب من ، تاب و تب چه می دانی
چو شمع و گل ، شب و روزت به خنده می گذرد
تو گريه سحر و آه شب چه می دانی
رهی معیری
نوشته شده در ساعت 22:10 توسط دريا جون
|
نديده ای شب من ، تاب و تب چه می دانی
چو شمع و گل ، شب و روزت به خنده می گذرد
تو گريه سحر و آه شب چه می دانی
رهی معیری
نوشته شده در ساعت 22:10 توسط دريا جون
|
Thursday, January 05, 2006
٭ آهنگ وبلاگ رو عوض کردم البته ایرادهائی داره که سعی میکنم بزودی برطرفش کنم .
این آهنگی که الان روی وبلاگه یه آهنگ ترکیه که خیلی دوستش دارم . خواننده هاش هم Kayahan و Nilufar هستن .
نوشته شده در ساعت 22:13 توسط دريا جون
|
این آهنگی که الان روی وبلاگه یه آهنگ ترکیه که خیلی دوستش دارم . خواننده هاش هم Kayahan و Nilufar هستن .
نوشته شده در ساعت 22:13 توسط دريا جون
|
Tuesday, January 03, 2006