:: Forbidden Notebook :: دفترچه ممنوع ::
دفترچه ممنوع




Saturday, May 19, 2007

٭
روز پنجشنبه از صبح دنبال كارت سوخت ماشين بودم .
طبق اطلاعيه ها و برنامه هائي كه اعلام مي شد قرار بود كارت سوخت ، بوسيله پست بياد در خونه . مثل اينكه يه عده با اين ترتيب كارت رو گرفته بودن اما من جزو اون دسته بودم كه خودم بايد مي رفتم دنبالش .
سه بار به منطقه پستي محل خودمون مراجعه كرديم كه گفتن كارتتون اينجا نيست . از طريق اينترنت پيگيري كنين . به سايت پليس و بعدش پست رفتم و معلوم شد كه كارت توي پست منطقه لشكر هستش . صبح ساعت 9 رفتم اداره پست . بعد از كلي اينور و اونور رفتن و اين اتاق و اون اتاق گشتن گفتن كارتتون اينجا نيست . اين شماره هائي كه از اينترنت بهت دادن مشخص مي كنه كارتت رو بايد از منطقه پستي شهرري بگيري . گفتم آخه من كجا ، شهرري كجا ؟ سند رو با پست وبه آدرس خودم آوردن دم خونه . چطور كارت سوخت رفته شهرري؟ گفتن ما ديگه نمي دونيم . بريد شهرري تحويل بگيريد .
رفتم شهرري و بعد از كلي دوندگي بالاخره موفق شدم كارت رو بگيرم . اينقدر ازدحام جمعيت زياد بود كه حد نداشت . يكي كه توي صف بود گفت خانوم باز خداروشكر كنين كارتتون اومده شهرري . من يكي از كارتهام رو از سنندج گرفتم !!!
راننده آژانسي هم كه باهاش اينور و اونور مي رفتم گفت يكي از آشناهاي ما كارتش رفته بوده زاهدان . ده هزار تومان هزينه پست داده تا برش گردوندن تهران .
خلاصه ساعت 2 گذشته بود كه رسيدم خونه . حسابي از ديدن اينهمه ناهماهنگي و بي نظمي اعصابم داغون و خسته بودم .
حالا نمي دونم واقعاً اين كارت به درد مي خوره يا چند وقت ديگه مي گن بدون كارت بايد بنزين بزنين .
خدا مي دونه !





|



Thursday, May 17, 2007




Monday, May 14, 2007

٭
قسمتِ من از بهار ، سهم ِ من از سرنوشت
تولدت مبارك ، بانوي ارديبهشت
زيباي قصه ي من ، خواب ِ كدوم طلسمي؟
بگو به جز فرشته ، بهت مياد چه اسمي؟
خواب ِ قشنگ بركه ، روياي دور يك قو
درامتداد ِ پرواز ، پرستو تا پرستو
نبودي من مي مُردم ، نباشي من مي ميرم
تو هستي كه هميشه ، هر لحظه جون مي گيرم
راز نگفته ي عشق ، حرف نخونده ي دل
بيتابي هاي امواج ، بي خوابي هاي ساحل
آرامش ِ يه جنگل ، نوازش يه دريا
بگو كه تو كي هستي؟ معمّا در معمّا
نجابت ِ گل ِ سرخ ، حياي سبز باغچه
فال ِ قشنگ ِ حافظ ، دلخوشياي طاقچه
پنجره هاي خونه ،دلواپس هميشه ن
وقتي دلت مي گيره ، جاده ها ابري مي شن
وقتي كه خيس ِ چشمات ، بغض مي كنه خيابون
هم گريه مي شه با تو ، شرشر ِ تند ِ بارون
بخند تا من بخندم ، عاشقتم هميشه
گُل هر چي غنچه باشه ، لب ِ تو كه نميشه

تولدم مبارك

خيلي خودمو تحويل گرفتم . آره ؟ :))





|



Friday, May 11, 2007




Saturday, May 05, 2007

٭
آخر هفته پيش رو مسافرت بودم . خيلي خوب بود . جاي دوستان خالي .
هواي محشر و عالي و ديدن فاميل روحيه خوبي بهم داد . چقدر گفتيم و خنديديم و بعدشم يه فال قشنگ و عجيب .
اما ديشب كه برگشتم تهران حالم گرفته شد . متأسفانه يكي از همسايه ها فوت كرده بودن و امروز هم مادر يه دوست عزيزم فوت كردن كه مدتي بود توي بيمارستان و در حال كما بودن . روحشون شاد .
ماندان جون و مهساي عزيز بهتون تسليت مي گم و براتون صبر آرزو مي كنم .
***
اما يه چيزي كه بهتر ديدم اينجا بنويسم تا توي نظرخواهي . دوست عزيزي كه لطف مي كنين و برام كامنت مينويسين ، همونطور كه مي بينين نوشته هاتون قابل خوندن نيست . اگه ميشه به فارسي و يا به پينگيليش بنويسين كه بشه خوندش . بعضي از كامنتهاتون هم ناتمومه . به هر حال ممنون از اينكه وقت ميذارين و وبلاگ رو ميخونين و نظر ميدين .
جهت اطلاع بعضي از خوانندگان وبلاگ هم عرض كنم كه نمي دونم چه مشكلي با من و وبلاگم دارين اما اينو بدونين هيچوقت اجازه نميدم اين محيط رو با حرفهاي نامناسب آلوده كنين . هر كامنتي كه ببينم كوچيكترين موردي داره پاك مي كنم . به خودتون زحمت ندين و كامنتهاي آنچناني ننويسين . شجاعت داشته باشين و اگه حرفي يا انتقادي هست بگين نه اينكه تحت اسمهاي مختلف توي نظرخواهي فحش و بدو بيراه بنويسين . هرچند برام شناخته شده هم هستين . پس زياد انرژي مصرف نكنين .





|




Home