دفترچه ممنوع |
Monday, November 13, 2006
٭ بهر هر یاری که جان دادم به پاس دوستی دشمنی ها کرد با من در لباس دوستی کوه پا بر جا گمان می کردمش ، دردا که بود از حبابی سست بنیان تر، اساس دوستی بس که رنج از دوستان باشد دل آزرده را جای بیم دشمنی دارد هراس دوستی جان فدا کردیم و یاران قدر ما نشناختند کور بادا دیده حق ناشناس دوستی دشمن خویشی رهی ، کز دوستداران دوروی دشمنی بینی و خاموشی به پاس دوستی رهی معیری نوشته شده در ساعت 21:09 توسط دريا جون |
Comments:
Post a Comment
|