:: Forbidden Notebook :: دفترچه ممنوع ::
دفترچه ممنوع




Sunday, October 08, 2006

٭
آسمانش را گرفته تنگ در آغوش ،
ابر با آن پوستین سرد نمناکش .
باغ بی برگی ،
روز و شب تنهاست ،
با سکوت پاک غمناکش .
ساز او باران ، سرودش باد .
جامه اش شولای عریانی ست .
ور جز اینش جامه ای باید ،
بافته بس شعله زر تار پودش باد .
گر بروید ، یا نروید ، هرچه ، ور هرجا که خواهد ، یا نمی خواهد .
باغبان و رهگذاری نیست .
باغ نومیدان ،
چشم در راه بهاری نیست .
گر ز چشمش پرتو گرمی نمی تابد ،
ور به رویش برگ لبخندی نمی روید ،
باغ بی برگی که میگوید که زیبا نیست ؟
داستان از میوه های سر به گردون سای اینک خفته در تابوت پست خاک می گوید .
باغ بی برگی ،
خنده اش خونیست اشک آمیز .
جاودان بر اسب یال افشان زردش ،
می چمد در آن ،
پادشاه فصلها پاییز .
مهدی اخوان ثالث





|



Comments: Post a Comment

Home