دفترچه ممنوع |
Wednesday, May 03, 2006
٭ من ؟ غرور ؟ خدا اونروزو نیاره که من مغرور بشم بخصوص اینکه این احساس غرور از تعریف دیگران باشه . اگه نمی نویسم یکی از علتهاش شاید بیحوصلگی باشه . دیگه اینکه نمیخوام چیزی بنویسم که خواننده وبلاگم از خوندنش احساس ناراحتی کنه . راستش یه زمانی احساس میکردم قدمهام خیلی مطمئنه و زیر پام حسابی محکمه ولی درحال حاضر اون احساس رو ندارم . با هر قدم فکر میکنم حالاست که زیر پام خالی بشه و توی یه سیاهچال بی انتها سقوط کنم . میترسم ولی نمیدونم از چی یا از کی یا حتی چرا؟ خداروشکر میکنم که توی زندگی هم کمبود و ناراحتی ندارم . خونواده خوب ، کار خوب و از همه مهمتر سلامتی ولی مدتیه این ترس همراهم شده . حتی نمیدونم از کجا پیداش شده . میدونین . یه بار یکی بهم گفت با اینکه دریائی ، حرفهات بوی کویر میده . انگار فقط بلدی غمنامه بنویسی . نمیخوام این موضوع تکرار بشه . سعی میکنم کمتر بنویسم ولی بنویسم . اینهارو برای تو دوست عزیز نوشتم و خیلی دیگه از دوستان که کم کاری من براشون سئوال شده . پس منو تا روزی که دوباره بتونم مثل روزهای پیش بنویسم تحملم کنین . میشه ؟ نوشته شده در ساعت 21:14 توسط دريا جون |
Comments:
Post a Comment
|