:: Forbidden Notebook :: دفترچه ممنوع ::
دفترچه ممنوع




Friday, March 03, 2006

٭
دوستی توی نظرخواهی شعری خواسته بود از شادروان فریدون مشیری در مورد بهار . بله . بهار توی راهه . میشه بوش رو حس کرد اما انگار من هنوز روی مودی نیستم که بخوام از بهار و عوض شدن فصل بنویسم . نمیدونم. شاید هنوز اون حس رو نگرفتم اما شعر رو به خاطر این دوستی که وقت میذارن و وبلاگو میخونن مینویسم .
***
بوی باران بوی سبزه بوی خاك
شاخه های شسته باران خورده پاك
آسمان آبی و ابر سپيد
برگهای سبز بيد
عطر نرگس رقص باد
نغمه شوق پرستو های شاد
خلوت گرم كبوترهای مست
نرم نرمك می رسد اينك بهار
خوش به حال روزگار
خوش به حال چشمه ها و دشت ها
خوش به حال دانه ها و سبزه ها
خوش به حال غنچه های نيمه باز
خوش به حال دختر ميخك كه می خندد به ناز
خوش به حال جام لبريز از شراب
خوش به حال آفتاب
ای دل من گرچه در اين روزگار
جامه رنگين نمی پوشی به كام
باده رنگين نمی نوشی ز جام
نقل و سبزه در ميان سفره نيست
جامت از آن می كه میبايد تهیست
ای دريغ از تو اگر چون گل نرقصی با نسيم
ای دريغ از من اگر مستم نسازد آفتاب
ای دريغ از ما اگر كامی نگيريم از بهار
گر نكوبی شيشه غم را به سنگ
هفت رنگش ميشود هفتاد رنگ

فریدون مشیری





|



Comments: Post a Comment

Home