:: Forbidden Notebook :: دفترچه ممنوع ::
دفترچه ممنوع




Sunday, May 29, 2005

٭
تو مث يه اتفاقی كه ميخواد يه روز بيفته
مث اون شعر تری كه هيچ كسی هنوز نگفته
مث قاب عكس زردی كه نشسته روی ديوار
مثل اشكایی كه آروم می چكن رو سيم گيتار ، رو سیم گیتار
دست تو حسيه مثل چيدن سيبای قرمز
مث سینه ریزی که روش می نویسن بی تو هرگز ...
بی تو هرگز ... بی تو هرگز ... بی تو هرگز ...
تو مث یه اتفاقی که می خواد یه روز بیفته
مث اون شعر تری که هیچ کسی هنوز نگفته
مث قاب عکس زردی که نشسته روی دیوار
مث اشکایی که آروم می چکن رو سیم گیتار
بی تو هرگز... بی تو هرگز... بی تو هرگز ...
دست تو حسّیه مثل چیدن سیبای قرمز
مث سینه ریزی که روش می نویسن بی تو هرگز
مث ذوق یه کویری بعد یک دعای بارون
مث نقش فال قهوه توی کوچه های فنجون
تو مث یه اتفاقی که می خواد یه روز بیفته
مث اون شعر تری که هیچ کسی هنوز نگفته
مث قاب عکس زردی که نشسته روی دیوار
مث اشکایی که آروم می چکن رو سیم گیتار





|



Comments: Post a Comment

Home