:: Forbidden Notebook :: دفترچه ممنوع ::
دفترچه ممنوع




Saturday, December 18, 2004

٭
دوباره جابجائی . امروز قسمتی كه كار ميكردم به يه ساختمون ديگه منتقل شد . البته از هفته پيش مقدماتش فراهم شده بود كه امروز ديگه بطور كامل نقل مكان كرديم .
درست مثل يه اسباب كشی حسابی . منتهی فرقش اين بود كه ما به جای لوازم منزل يه عالمه پوشه و پرونده و زونكن داشتيم . نصف روز مشغول جابجائی پرونده ها و مرتب كردنشون بودم . جالبه كه توی اين قسمت فقط من هستم و سه تا از همكارای ديگه كه مربوط به يه قسمت ديگه هستن . من يه اتاق از اين محل جديد رو گرفتم و اون 3 نفر هم يكی . طفلكيا .
جای بدی نيست . يه آپارتمان دنج و راحت . آرامشش هم فوق العاده ست . همكارای خوبی هم دارم . البته كارمون زياد به هم ربط نداره و هركی كار خودشو انجام ميده . از صبح هم ، يه سی دی گذاشته بودم و در حين كار آهنگهائی كه دوست داشتم گوش ميدادم . خوبيش اينه كه اينجا ميتونم با خيال راحت آهنگ گوش كنم و كسی اعتراض نميكنه . تا ببينم بعدها چی پيش مياد .
ديگه اينكه معاون مديرعاملمون يه آقای مسن حدود 80 سال هستن . آدم بدی نيستن . ولی گاهی بنظرم رفتار مناسبی ندارن . 4 تا پسر دارن كه همه ازدواج كردن و خارج از كشورن . هميشه ميگن دوست داشتم يه دختر مثل تو داشتم و به من ميگفتن تو دخترم هستی و من پدرخونده ت. هفته پيش هم يه ساعت قشنگ به من كادو داد و گفت ازطرف پدرخونده ولی از رفتار امروزش سر درنياوردم .
امروز رفتم شركت قبلی يه سری مداركی كه جا مونده بود بردارم ، كمی سرسنگين بودن . مثل اينكه با انتقال من موافق نبوده و كسی هم در اينمورد باهاشون مشورت نكرده بود . خودم هم چيزی در اينمورد بهشون نگفته بودم . شنيدم كه آهسته به مستخدم شركت گفتن برو ببين چی برميداره . فقط طبق ليستی كه داره لوازم برداره نه بيشتر . از اين حرفش خيلی دلخور شدم ولی به روی خودم نياوردم . آدمها گاهی زيادی غير قابل پيش بينی ميشن . سعی ميكنم ديگه بهش فكر نكنم .





|



Comments: Post a Comment

Home