دفترچه ممنوع |
Thursday, November 04, 2004
٭ هفتم جمعه ی قبله ، دوباره دلم گرفته
دوباره يه دست سنگی ، چشمام رو ازم گرفته رو به آيينه نشستم ، توی این اتاق بن بست توی روسری مشكی ، هنوزم عطر تنت هست تنها يادگار هميشه ، يه بهانه واسه بودن يه دليل ناب ، تازه ، واسه آفتابی سرودن گفته بودم اگه باشی نبض دنیارو میگیرم گفته بودم ته قصه ، دست تو دست تو میمیرم اما تو اينجا نموندی ، هردقيقه ختم من شد هر ترانه يه بهانه ، واسه با تو ما شدن شد هفتم جمعه ی قبله ، روز تعطيلی آواز روز بی صدا شكستن ، واسه بغض این غزلساز روز خودسوزی دريا ! روز دلگیر سرودن روز بارونی آينه ! روز بی تو با تو بودن روز زخمی ترانه ! روز خسته ! روز بی تاب روز ديدار دوباره ، با نگاه عکس تو قاب گفته بودم اگه باشی نبض دنیارو میگیرم گفته بودم ته قصه ، دست تو دست تو میمیرم اما تو اينجا نموندی ، هردقيقه ختم من شد هر ترانه يه بهانه ، واسه با تو ما شدن شد یغما گلروئی نوشته شده در ساعت 22:28 توسط دريا جون |
Comments:
Post a Comment
|