:: Forbidden Notebook :: دفترچه ممنوع ::
دفترچه ممنوع




Wednesday, October 20, 2004

٭
خوب . خوب . وبلاگم دوساله شد . يعنی 2 ساله كه مينويسم .
روزهای اولی كه شروع به نوشتن كردم نميدونستم عاقبت چی ميشه . زياد به وبلاگ سازی و اينكارها وارد نبودم . نميدونستم ميتونم از پس اینکار بربیام يا اينكه اصلاَ ادامه ش بدم . توی اين راه خيلی ها به من كمك كردن كه همينجا دوباره و دوباره ازشون تشكر ميكنم .
اوایل نميدونستم چی بنويسم . چون ادبيات رو خيلی دوست دارم ‌بيشترشعر مينوشتم و از زندگيم . ولی دوست نداشتم كه خودمو و زندگيمو توی يه ويترين شيشه ای و در معرض ديد عموم قرار بدم . همينطور هم شد . ميشه گفت يه جورائی شيشه ويترين رو مات كردم كه اونطرفش زياد پيدا نباشه .
اسمی هم كه انتخاب كردم ( دفترچه ممنوع ) ممكنه خيليها فكر كنن اين وبلاگ چيز ممنوعی توش نيست كه اين اسم رو داره . شايد برای شما كه ميخونين چيزی نباشه ولی مطمئن باشين برای خودم هست . مطالبی كه اينجا مينويسم شايد هيچوقت به بابا ، مامان يا هيچ آشنای ديگه نگفتم و دلم هم نميخواد كه آشناها منو شناسائی كنن .
ديگه اينكه هيچ فكر نميكردم وبلاگم خواننده هم داشته باشه . دوست داشتم صدام به جائی برسه و كسی وبلاگم رو بخونه . مدام هوار ميزدم كه : الو ؟ صدا مياد ؟ كسی منو ميشنوه ؟
تا اينكه ديدم بله . انگار صدام رسيد . خواننده وبلاگ پيدا شد . الان هم كلی خواننده وبلاگ دارم . دوستان عزيزی دارم كه كامنت ميذارن‏ . ای ميل ميفرستن يا آنلاين و آفلاين نظر ميدن . تعريف و تمجيد ميكنن . انتقاد ميكنن .جالب اينجاست توی چند شب اخیر يه عده از بلاگرهای آرژانتين ويزيتور وبلاگم بودن كه برام كامنت گذاشتن ( متاسفانه زبونشون رو نميدونم كه بدونم چی نوشتن ) و حتی به وبلاگم لينك دادن .
خیلی هارو تشویق به وبلاگ نویسی کردم و خوشحالم از اینکه میبینم حرفها و تشویقهای من کارساز بوده و امروز تعداد زیادی از دوستانم وبلاگ دارن .
توی نوشته هام نه به کسی توهین کردم ، نه خواستم کسی رو تحقیر کنم و نه دلم میخواسته کسی با خوندن نوشته های من ناراحت بشه و اگه اینطور شده و باعث ناراحتی کسی شدم ، همینجا ازش معذرت میخوام .
این وبلاگ لحظه لحظه ش برام خاطره ست . مثل قدم زدن روی سنگفرشهای یه کوچه ، مثل نشستن روی نیمکت یه پارک ، مثل اولین دیدار ...........
و حالا نميدونم تا كی ميتونم و امكانش رو دارم كه نوشتن رو ادامه بدم . شايد يه روزی اين نوشتنها تموم بشه كه نميدونم اون زمان كی خواهد بود . البته من نه شاعر هستم و نه نويسنده . هرچی هم كه تا حالا نوشتم يا از شعرهای ديگران بوده يا حرفهای دلم . روی حرفهای دلم بيشتر حساب ميكنم چون از قديم گفتن سخن كز دل برآيد لاجرم بر دل نشيند .
به هرحال ممنونم از همه شما كه كمكم كردين .
ممنونم از همه شما كه وبلاگمو ميخونين و انتقاد ميكنين
ممنونم از همه شما كه وبلاگمو ميخونين و نظر نميدين
ممنونم از همه شما كه وبلاگمو ميخونين و نظر ميدين
ممنون از همه شما كه وبلاگمو ميخونين و تشويق ميكنين
ممنون از همه ….





|



Comments: Post a Comment

Home