دفترچه ممنوع |
Saturday, October 16, 2004
٭ دوباره ماه رمضان اومد . روزه رو شروع کردم .
امیدوارم عمری باشه و بتونم تا آخر ماه روزه بگیرم . مامان بهم میگه آخه دختر این چه طرز روزه گرفتنه ؟ حجابت که کامل نیست . آرایش هم که داری . بهش میگم مامان جان . من اینطور روزه میگیرم و نماز میخونم و میدونم که خدا هم قبول داره . خدائی كه من دارم مهربونتر از اين حرفهاست که بخاطر داشتن آرایش یا پیدا بودن چند تار از موهام منو از درگاهش برونه . خدای من بنده شو همه جوره قبول داره. امتحان کردم . با همه این احوال . با اینکه یه وقتها ازش دلگیر شدم و باهاش قهر کردم، باز هوامو داشته . باز هرچی ازش خواستم تا جائی که ممکن بوده بهم داده . آره . خدائی که من دارم و شناختم اینه . نه اون خدائی که بخاطر یه تار مو منو به دار بکشه . نوشته شده در ساعت 20:46 توسط دريا جون |
Comments:
Post a Comment
|