دفترچه ممنوع |
Sunday, October 03, 2004
٭ به پیش روی من تا چشم یاری میکند دریاست
چراغ ساحل آسودگی ها در افق پیداست در این ساحل که من افتاده ام خاموش غمم دریا ، دلم تنهاست ، وجودم بسته در زنجیر خونین تعلق هاست . خروش موج با من میکند نجوا : که هر کس دل به دریا زد رهائی یافت که هر کس دل به دریا زد رهائی یافت مرا آن دل که بر دریا زنم نیست ز پا این بند خونین بر کنم نیست امید آنکه جان خسته ام را به آن نادیده ساحل افکنم نیست . فریدون مشیری نوشته شده در ساعت 21:15 توسط دريا جون |
Comments:
Post a Comment
|