:: Forbidden Notebook :: دفترچه ممنوع ::
دفترچه ممنوع




Wednesday, October 06, 2004

٭
شعر کوچه سروده شادروان فریدون مشیری بدون شک یکی از قشنگترین شعرهای معاصر ایرانه و میدونم که خیلیها این شعر رو دوست دارن . یکی از دوستان لطف کردن و شعر دیگری از سروده های این شاعر بزرگ معاصر رو برام توی کامنت گذاشتن ( البته ناگفته نماند این دوست عزیز قرار بود شعر رو با ای میل بفرستن ولی نمیدونم چرا کامنت گذاشتن :))
به هر حال ممنون از ایشون )
این شعر هم دست کمی از شعر کوچه نداره . میدونم که خوشتون میاد .
***
در سکوت دلنشین نیمه شب
می گذشتیم از میان کوچه ها
رازگویان ، هر دو غمگین ، هر دو شاد
هر دو بودیم از همه عالم جدا

تکیه بر بازوی من میداد گرم
شعله ور از سوز خواهشها تنش
لرزشی بر جان من می ریخت نرم
ناز آن بازو به بازو رفتنش

در نگاهش با همه پرهیز و شرم
برق میزد آرزوئی دلنشین

زیر نور ماه دور از چشم غیر
چشمها بر یکدگر میدوختیم
هر نفس صد راز می گفتیم و باز
در تب ناگفته ها می سوختیم

نسترن ها از سر دیوارها
سرکشیدند از صدای پایمان
ماه می پائیدمان از روی بام
عشق می جوشید در رگهایمان

تا میان کوچه ای با صد ملال
دست از آغوش هم برداشتیم

باز هنگام جدائی در رسید
سینه ها لرزان شد و دلها شکست
خنده ها در لرزش لبها گریخت
اشکها بر روی رویاها نشست
جام چشم من به ناکامی گریست
برق اشکی در نگاه تو دوید
نسترن ها سر به زیر انداختند
ماه را ابر به کام خود کشید

تشنه ، تنها ، خسته جان ، آشفته حال
در دل شب می سپردم راه خویش
تا بگریم در غمت دیوانه وار
خلوتی می خواستم دلخواه خویش





|



Comments: Post a Comment

Home