دفترچه ممنوع |
Sunday, May 11, 2008
٭ سلام . دارم آماده ميشم كه برگردم . فقط بهم بگين چطور ميتونم آرشيوم رو برگردونم ؟ نوشته شده در ساعت 22:42 توسط دريا جون | Sunday, December 09, 2007 Sunday, July 29, 2007
٭ دوستان سلام. اومدم كه يه سري مطالب رو روشن كنم و برم . وبلاگم از فيلتر دراومده و مي تونم اينجا مطلب بنويسم اما با توجه به اينكه وبلاگ رو به بلاگفا منتقل كردم ديگه اينجا چيزي نمي نويسم . اما گاهي سر مي زنم و كامنتهائي كه برام گذاشتين مي خونم . امروز كه كامنتهارو مي خوندم ديدم كه دوستي نوشتن : بنام دلداردلارام سلام هنرمندمهربون.خسته نباشي.فكركنم يه روزي اسم شما بعنوان محافظه كارترين فرددنيا توكتاب گينس به ثبت برسه.آخه شما توي اين عكس دوتاانگشتري دستته...* می گویند گذشته فراموش می شود ولی واقعا آیا این اتفاق می افتد ؟به نظرمن شماخودتون قبلاجواب اين سوال روداده ايد.سه سطرآخرنوشته ي كوچه ي علي چپ جواب كامل سوال شماست؛اينكه گفتي همه چيزبه اراده خودمان بستگي دارداگربخواهيم حتي ميتوانيم آفتاب راهم نبينيم نه اينكه انكارش كرده باشيم دوست عزيز فكر ميكنم شما براي وبلاگ ديگه اي ميخواين كامنت بذارين اما به اشتباه براي اين وبلاگ مي نويسين . من هنرمند نيستم و آلبوم عكسي اينجا ندارم كه عكس خودم توش باشه با دوتا انگشتر . چيزي هم درمورد كوچه علي چپ ننوشتم . حالا نمي دونم جريان چيه . به هر حال بازم ممنونم از شما دوستاني كه لطف دارين و هنوز به اينجا سر مي زنين . يه بار ديگه آدرس وبلاگ جديدم رو مينويسم كه اگه دوست داشتين اونو بخونين . دفترچه ممنوع سلامت و شاد باشين :) نوشته شده در ساعت 22:02 توسط دريا جون | Thursday, June 21, 2007
٭ سلام به همگي . بعد از مدتها بالاخره اين صفحه باز شد اما من با يه جابجائي رفتم خونه جديد . از اين به بعد مي تونين اينجا به ديدنم بباين . منتظرتون هستم . ممنون از همگي نوشته شده در ساعت 22:05 توسط دريا جون | Saturday, May 19, 2007
٭ روز پنجشنبه از صبح دنبال كارت سوخت ماشين بودم . طبق اطلاعيه ها و برنامه هائي كه اعلام مي شد قرار بود كارت سوخت ، بوسيله پست بياد در خونه . مثل اينكه يه عده با اين ترتيب كارت رو گرفته بودن اما من جزو اون دسته بودم كه خودم بايد مي رفتم دنبالش . سه بار به منطقه پستي محل خودمون مراجعه كرديم كه گفتن كارتتون اينجا نيست . از طريق اينترنت پيگيري كنين . به سايت پليس و بعدش پست رفتم و معلوم شد كه كارت توي پست منطقه لشكر هستش . صبح ساعت 9 رفتم اداره پست . بعد از كلي اينور و اونور رفتن و اين اتاق و اون اتاق گشتن گفتن كارتتون اينجا نيست . اين شماره هائي كه از اينترنت بهت دادن مشخص مي كنه كارتت رو بايد از منطقه پستي شهرري بگيري . گفتم آخه من كجا ، شهرري كجا ؟ سند رو با پست وبه آدرس خودم آوردن دم خونه . چطور كارت سوخت رفته شهرري؟ گفتن ما ديگه نمي دونيم . بريد شهرري تحويل بگيريد . رفتم شهرري و بعد از كلي دوندگي بالاخره موفق شدم كارت رو بگيرم . اينقدر ازدحام جمعيت زياد بود كه حد نداشت . يكي كه توي صف بود گفت خانوم باز خداروشكر كنين كارتتون اومده شهرري . من يكي از كارتهام رو از سنندج گرفتم !!! راننده آژانسي هم كه باهاش اينور و اونور مي رفتم گفت يكي از آشناهاي ما كارتش رفته بوده زاهدان . ده هزار تومان هزينه پست داده تا برش گردوندن تهران . خلاصه ساعت 2 گذشته بود كه رسيدم خونه . حسابي از ديدن اينهمه ناهماهنگي و بي نظمي اعصابم داغون و خسته بودم . حالا نمي دونم واقعاً اين كارت به درد مي خوره يا چند وقت ديگه مي گن بدون كارت بايد بنزين بزنين . خدا مي دونه ! نوشته شده در ساعت 21:01 توسط دريا جون | Thursday, May 17, 2007 Monday, May 14, 2007
٭ قسمتِ من از بهار ، سهم ِ من از سرنوشت تولدت مبارك ، بانوي ارديبهشت زيباي قصه ي من ، خواب ِ كدوم طلسمي؟ بگو به جز فرشته ، بهت مياد چه اسمي؟ خواب ِ قشنگ بركه ، روياي دور يك قو درامتداد ِ پرواز ، پرستو تا پرستو نبودي من مي مُردم ، نباشي من مي ميرم تو هستي كه هميشه ، هر لحظه جون مي گيرم راز نگفته ي عشق ، حرف نخونده ي دل بيتابي هاي امواج ، بي خوابي هاي ساحل آرامش ِ يه جنگل ، نوازش يه دريا بگو كه تو كي هستي؟ معمّا در معمّا نجابت ِ گل ِ سرخ ، حياي سبز باغچه فال ِ قشنگ ِ حافظ ، دلخوشياي طاقچه پنجره هاي خونه ،دلواپس هميشه ن وقتي دلت مي گيره ، جاده ها ابري مي شن وقتي كه خيس ِ چشمات ، بغض مي كنه خيابون هم گريه مي شه با تو ، شرشر ِ تند ِ بارون بخند تا من بخندم ، عاشقتم هميشه گُل هر چي غنچه باشه ، لب ِ تو كه نميشه تولدم مبارك خيلي خودمو تحويل گرفتم . آره ؟ :)) نوشته شده در ساعت 20:35 توسط دريا جون | Friday, May 11, 2007
|