:: Forbidden Notebook :: دفترچه ممنوع ::
دفترچه ممنوع




Saturday, January 27, 2007

٭
باز هم عشق
عشق يعني با تو خواندن از جنون ،
عشق يعني سوختنها از درون
عشق يعني سوختن تا ساختن ،
عشق يعني عقل و دين را باختن
عشق يعني دل تراشيدن ز گل ،
عشق يعني گم شدن در باغ دل
عشق يعني تو ملامت کن مرا ،
عشق يعني مي ستايم من تو را
عشق يعني در پي تو در به در ،
عشق يعني يک بيابان درد سر
عشق يعني با تو آغاز سفر ،
عشق يعني قلبي آماج خطر
عشق يعني تو بران از خود مرا ،
عشق يعني باز مي خوانم تو را
عشق يعني بگذري از آبرو ،
عشق يعني کلبه هاي آرزو
عشق يعني با تو گشتن هم کلام ،
عشق يعني انتظار يک سلام
عشق يعني دستهايي رو به دوست ،
عشق يعني مرگ در راهت نکوست
عشق يعني شاخه اي گل در سبد ،
عشق يعني دل سپردن تا ابد
عشق يعني سروهاي سر بلند ،
عشق يعني خارها هم گل کنند
عشق يعني تو بسوزاني مرا ،
عشق يعني سايه بانم من تو را
عشق يعني بشکني قلب مرا ،
عشق يعني مي پرستم من تو را
عشق يعني آن نخستين حرفها ،
عشق يعني در ميان برفها
عشق يعني ياد آن روز نخست ،
عشق يعني هر چه در آن ياد توست
عشق يعني تک درختي در کوير ،
عشق يعني عاشقاني سر به زير
عشق يعني بگذري از هفت خان ،
عشق يعني آرش و تير و کمان ....





|



Wednesday, January 24, 2007

٭
اين مطلب رو توي يه سايت ديدم . بخونين و نظر بدين لطفاً.

توليد عروسك و اسباب بازي زنده!
اين عروسك يك پستاندار عقيم‌ شده است كه به كمك علم مهندسي ژنتيك ساخته شده : (تركيبي از ژن‌هاي خرگوش ، شمپانزه و خوك) .
با استفاده از القاي خواب زمستاني ، در جعبه نگهداري ميشود و جعبه ضربان قلب و ميزان تازگي آنرا نشان ميدهد . در دو مُدل يكي با طول‌ عمر يك‌سال و ديگري با طول‌عمر سه‌سال ساخته شده . در هفت مدل پهلوان ( قرمز) ، ماجراجو (نارنجي) ، شاد (زرد) ، آرام (سبز) ، متين (آبي) ، روحاني (بنفش) ساخته شده‌است . قيمت هنوز مشخص نيست و تنها به صورت آزمايشي در اختيار اعضاي شركت قرار گرفته‌ است .
اين موجود زنده طوري ساخته شده كه حركات محدودي مانند يك نوزاد داشته باشد . مدفوع بسيار مختصري دارد و به غذاي كمي احتياج دارد . قدي حدود بيست و قطري برابر هفت سانتيمتردارد . جثه آن از اين بزرگتر نميشود . كاملاً درد را حس مي‌كند ولي نمي‌تواند اصوات بلند توليد نمايد . داري خون ، عضله و استخوان بوده . بعد از خروج از جعبه ظرف پس از بيست دقيقه بيدار شده و چشمهايش را باز مي‌كند .
منبع





|



Friday, January 19, 2007

٭
ترا با غیر میبینم صدایم در نمی آید
دلم میسوزد و کاری ز دستم بر نمی آید
نشستم باده خوردم خون گرستم کنجی افتادم
تحمل میرود اما شب غم سر نمی آید
چه سود از شرح این دیوانگیها بیقراریها؟
تو مه بی مهری و حرف منت باور نمی آید
توانم گفت مستم میکنی با یک نگه اما
حبیبا درد هجرانت به گفتن درنمی آید
منه بر گردن دل بیش از این طوق جفاکاری
که این دیوانه گر عاقل شود دیگر نمی آید
دلم در دوریت خون شد بیا در اشک چشمم بین
خدا را ارچه برمن رحمت ای کافر نمی آید
رهی معیری





|



Friday, January 12, 2007

٭
روی مهربان من به طرف نیم است . حتی نسبت به کسانی که نسبت به من به خطا قضاوت می کنند .
ثمره صبر جمیل من این است که امیدوارم کسانی که روی زخم من درمان نمی گذارند ، روی زخم خودشان درمان گذارده شود .
از نامه نیما یوشیج به جلال آل احمد





|



Monday, January 08, 2007




Friday, January 05, 2007

٭
ماه در اوج آسمان می رود
و ما در گوشه ای از شب
همچنان به گفتگوی دستها
گوش فرا داده ايم و ساكتيم
و در چشم های هم ،
يكديگر را ميخوانيم
درچشم های هم يكديگر را می بخشيم .
و من همه دنيا را در چشم های او می بينم
و او همه دنيا را درچشم های من می بيند
و ما در چشم های هم ساكتيم
و ما در چشم های هم می شنويم
و در چشم های هم يكديگر رامی شناسيم ،
يكديگر را می بينيم
و چشم در چشم هم
و گوش به زمزمه لطيف و مهربان دست ها خاموشيم .
و ماه در اوج آسمان می رود .
برگرفته از دفترهای سبز ، دكتر شريعتی





|



Home