:: Forbidden Notebook :: دفترچه ممنوع ::
دفترچه ممنوع




Friday, June 30, 2006

٭
مدتها بود میدیدم دخترها و پسرها یه دستبندهای رنگارنگ پلاستیکی دستشون میکنن . توی مغازه ها هم که انواع و اقسامش رو برای فروش گذاشته بودن . برام جالب بود که این دیگه چیه اینقدر همه گیر شده . تا اینکه امروز وبلاگ عصیان رو که میخوندم متوجه شدم دستبندها به چه درد میخورن . البته همینطور که نیما هم گفته توی ایران فقط از دید مد بهش نگاه میکنن درصورتیکه کشورهای دیگه براش ارزش بخصوصی قائل هستن .
مطلب جالبیه . توصیه میکنم بخونین و لینکی رو هم که داده سر بزنین اطلاعات بیشتری دستگیرتون میشه .





|



Wednesday, June 28, 2006

٭
گريه در لحظه بدرود فراموش مكن
ای سفر كرده مرا زود فراموش مكن
خفتن و قصه ديدار نخستين گفتن
شب مهتاب و لب رود فراموش مكن
بوسه و آه كه با خط عبور دو نگاه
گرمی خاطر ما بود فراموش مكن
سر چو بر بالش گلدوز چمن سوز نهی
عاشقی را كه نياسود فراموش مكن
ياد اين لولی ديوانه كه در تنهائی
باد با ياد تو پيمود فراموش مكن
گل داوودی سرخی كه بر آن سينه زدم
زير باران ، شب بدرود فراموش مكن
شاعری را كه پس از ترك تو صد بار بهار
حلقه بر در زد و نگشود فراموش مكن
رفتنت آتشی افروخت كه دريا هم سوخت
شيون آينه در دود فراموش مكن
شعر اغيار فراموش كن ای يار ولی
اين غزلهای غم آلود فراموش مكن
خسرو احتشامی





|



Saturday, June 24, 2006

٭
خیلی معنی داره . مگه نه ؟
خوب که بهش دقت کنی یه حس قشنگی به آدم میده . یه جور اطمینان واعتماد و بهتر بگم امید ...
به هر حال از دید من که لطیف ، زیبا ، دوست داشتنی و البته پر معناست .





|



Friday, June 23, 2006

٭
دو روز آخر هفته رو فقط تنبلی کردم و خوابیدم . هنوز خسته هستم . این مدت بخاطر جغله خیلی کم خوابیدم . همش بازی و ورجه وورجه با این شیطونک پر انرژی . طفلی اینجا آبله مرغون هم گرفت و یکی دو شب تا صبح رو سرش بیدار بودم . ولی الان هم که نیست جاش خیلی خالیه .
حالا هم کلی کار دارم . یه عالمه وبلاگهای نخونده ، کلی ای میل که باید جواب بدم ، کلی سایت که باید ببینم . فعلا اینو داشته باشین تا بعد .
شینیلی :))





|



Wednesday, June 21, 2006

٭
سلام دوباره . دوران بچه داری تموم شد .
این چند وقت که نبودم جغله اومده بود پیش ما مهمونی و اولین مسافرت تنهائیش رو بدون بابا و مامانش تجربه کرد . بچه ماهیه بخدا . با اینکه فقط 4 سالشه اما منطقی و حرف گوش کنه . به اقتضای سنش شیطون و بازیگوش هست ولی با ادبه . شاید فکر کنین چون بچه خودمونه اینطور میگم ولی هرکی که دیدش همینو میگه . از دیشب که رفته دلم حسابی براش تنگ شده . جاش خیلی خالیه .
و اما یه بار دیگه تشکر مخصوص از دوستان گل و با محبت که منو فراموش نکردن . مرسی بابت ای میل ، آفلاین ، کامنت و تماس :)





|



Sunday, June 11, 2006

٭
سلام . مدتیه که نمیتونم از خونه آنلاین بشم .
تا اطلاع ثانوی مشغول بچه داری هستم . فرصت بشه میام دوباره . به هرحال مرسی از همگی :)





|



Home