:: Forbidden Notebook :: دفترچه ممنوع ::
دفترچه ممنوع




Thursday, May 11, 2006

٭
تنهائیم را با تو قسمت میکنم ، سهم کمی نیست
گسترده تر از عالم تنهائی من ، عالمی نیست
غم آنقدر دارم که میخواهم تمام فصلها را
بر سفره رنگین خود بنشانمت ، بنشین ، غمی نیست
حوّای من بر من مگیر این خودستائی را که بی شک
تنهاتر از من در زمین و آسمانت ، آدمی نیست
آئینه ام را بر دهان تک تک یاران گرفتم
تا روشنم شد در میان مردگانم ، همدمی نیست
همواره چون من نه ، فقط یک لحظه خوب من بیندیش
لبریزی از گفتن ولی در هیچ سویت محرمی نیست
من قصد نفی بازی گل را و باران را ندارم
شاید برای من که همزاد کویرم ، شبنمی نیست
شاید به زخم من که میپوشم ز چشم شهر آنرا
در دستهای بی نهایت مهربانش مرحمی نیست
شاید و یا شاید هزاران شاید دیگر اگر چه
اینک به گوش انتظارم جز صدای مبهمی نیست
محمد علی بهمنی





|



Comments: Post a Comment

Home