:: Forbidden Notebook :: دفترچه ممنوع ::
دفترچه ممنوع




Thursday, April 06, 2006

٭
با اینکه فروردین از نیمه گذشته اما هنوز روی اون مودی که دلم میخواد نیستم . همیشه از اول اسفند ماه رو دوست داشتم تا آخر اردیبهشت رو ولی درست از همون اول اسفند تا حالا اینقدر چیزها برام اتفاق افتاده که اومدن بهار از یادم رفته . هیچ این حالت رو دوست ندارم اما دست خودم نیست . فقط دعا میکنم هرچه زودتر بتونم به حالت عادی برگردم . البته برخوردهام توی زندگی روزمره ، محل کار، با خونواده و دوستام فرق نکرده . یه نقاب به صورتم زدم که منو همون دریای شاد و پرتحرک قبل نشون میده ولی از درون ...
بیخیال . درست میشه . میدونم .
این شعرو واسه دل خودم می نویسم . قشنگه .
***
باز كن پنجره ها را كه نسيم
روز ميلاد اقاقی ها را
جشن ميگيرد
و بهار
روی هر شاخه ، كنار هر برگ
شمع روشن كرده است
همه چلچله ها برگشتند
و طراوت را فرياد زدند
كوچه يكپارچه آواز شده است
و درخت گيلاس
هديه جشن ، اقاقی ها را
گل به دامن كرده ست
باز كن پنجره ها را ای دوست
هيچ يادت هست
كه زمين را عطشی وحشی سوخت
برگ ها پژمردند
تشنگی با جگر خاك چه كرد
هيچ يادت هست
توی تاريكی شب های بلند
سيلی سرما با تاك چه كرد
با سرو سينه گلهای سپيد
نيمه شب باد غضبناك چه كرد
هيچ يادت هست
حاليا معجزه باران را باور كن
و سخاوت را در چشم چمنزار ببين
و محبت را در روح نسيم
كه در اين كوچه تنگ
با همين دست تهی
روز ميلاد اقاقی ها را
جشن ميگيرد
خاك جان يافته است
تو چرا سنگ شدی
تو چرا اينهمه دلتنگ شدی
باز كن پنجره ها را
و بهاران را باور كن
فریدون مشیری





|



Comments: Post a Comment

Home