:: Forbidden Notebook :: دفترچه ممنوع ::
دفترچه ممنوع




Saturday, February 04, 2006

٭
تا گل غربت نرویاند بهار از خاک جانم
با خزانت نیز خواهم ساخت خاک بی خزانم
گرچه خشتی از ترا حتی به رویا هم ندارم
زیر سقف آشنائیها میخواهم بمانم
بی گمان زیباست آزادی ولی من چون قناری
دوست دارم در قفس باشم که زیباتر بخوانم
در همین ویرانه خواهم ماند و از خاک سیاهش
شعرهایم را به آبیهای دنیا میرسانم
گر تو مجذوب کجاآباد دنیائی ، من اما
جذبه ای دارم که دنیا را به اینجا میکشانم
نیستی شاعر که تا معنای حافظ را بدانی
ورنه بیهوده نمیخواندی به سوی عاقلانم
عقل یا احساس ؟ حق با چیست ؟ پیش از رفتن ای خوب
کاش میشد این حقیقت را بدانی یا بدانم
محمد علی بهمنی





|



Comments: Post a Comment

Home