دفترچه ممنوع |
Friday, July 01, 2005
٭ امروز برای ملاقات دختردائیم به بیمارستان رفتم . چون توی ICU بستریه فقط میشه از پشت شیشه دیدش . اما بعد از تمام شدن ساعت ملاقات اجازه گرفتم و یکی دو دقیقه رفتم و دیدمش . هنوز همونطور بیهوش روی تخت خوابیده بود . باهاش یه کم حرف زدم . گفتم خودخواه نباش . میدونم اونور دنیای قشنگتریه ولی اینطرف کلی آدم منتظرن که تو برگردی . پس بخاطر اونها برگرد . نمیدونم چرا یه چیزی ته دلم میگه بزودی میاد ، بزودی ... نوشته شده در ساعت 21:13 توسط دريا جون |
Comments:
Post a Comment
|