:: Forbidden Notebook :: دفترچه ممنوع ::
دفترچه ممنوع




Sunday, June 26, 2005

٭
عاشقم . نمیتونم بگم از کی ولی میدونم خيلی وقته اين عشق توی وجودم ريشه زده . ميدونم كه خبر داره ولی دلم ميخواد خودم بهش بگم . يه وقتها پيش خودم كلی جمله ميگم و تمرين ميكنم اما تا ميخوام بهش بگم همه چی يادم ميره . يادم ميره چی ميخواستم بگم يا چی بايد بگم . تنها چيزی كه يادم ميمونه همينه كه بهش بگم : خداجونم دوستت دارم . ميدونم با اینکه خیلی وقتها فراموشت میکنم ، تنهام نميذاری . ميدونم هميشه و همه جا با منی . ميدونم كه از دلم خبر داری . برای همينه كه دوستت دارم .





|



Comments: Post a Comment

Home