:: Forbidden Notebook :: دفترچه ممنوع ::
دفترچه ممنوع




Saturday, May 21, 2005

٭
گفتی برو گفتم به چشم اين بود كلام آخرين
گفتی خداحافظ تو گفتم همين ؟ گفتی همين
گريه نكردم پيش تو با اينكه پرپر ميزدم
با خون دل از پيش تو رفتم و باز نيومدم
بازی عشق تورو جانانه باختم
مثل بازنده خوب مردانه باختم
همه ثروت من تحفه درويش
نفسم بود كه به تو شاهانه باختم
لبخند آخرين من دروغ معصومانه بود
برای پنهان كردن داغ دل ويرانه بود
من مات مات از بازی شطرنج عشق می آمدم
شاه مهره دل رفته بود من لاف بردن ميزدم
قلعه دل ، اسب غرور ، لشكر تار و مار عشق
دادم به ناز رخ تو اینهمه يادگار عشق
گفتم ببر هرچی كه هست رقيب جلد چيره دست
گفتی تو مغروری هنوز با فتح اينهمه شكست





|



Comments: Post a Comment

Home