:: Forbidden Notebook :: دفترچه ممنوع ::
دفترچه ممنوع




Saturday, April 30, 2005


٭
خوب . بگم از مسافرت . يه سفر قشنگ و خاطره انگيز ديگه هم تموم شد . سفری كه واقعاَ بهش احتياج داشتم و اميدوارم دوباره تكرار بشه كه بطور حتم ميشه .
اولين باری بود كه به كيش سفر ميكردم . طبق يه قرار قبلی با يكی از دوستام تور كيش رو گرفتيم . همسفر که خوب باشه ، سفر هم خوش میگذره . سفر خوب و دلچسبی بود . هرچی كه از قشنگيهای اين جزيره بگم كم گفتم . هتل با اون منظره قشنگش ، گشت توی جزيره ، باغ پرندگان ، كشتی آكواريوم ، دلفيناريوم ، كشتی يونانی ،‌ غروب جزيره ، بازديد از هتل داريوش ، رستوران ميرمهنا و موزيك زنده ش و در آخر دوچرخه سواريهای شبانه توی خيابونهای زيبا و آروم جزيره واقعاَ لذت بخش بود . هر كدوم قشنگی خودشونو داشتن .
ولی از همه زیباتر ، مهمتر و دیدنی تر دریا . دریائی که دلم خیلی خیلی براش تنگ شده بود . ساعتها رو کنار دریا گذروندم و از زیبائیهاش لذت بردم . از رنگهای آبی و سبزش ، از بوش ، نسیمش ، موجهاش ، صخره هاش ، ساحل و گوش ماهیهاش . دلم میخواد ساعتها و ساعتها درباره این سفر، دریا و قشنگیهاش بگم .
البته ما مثل بقيه مسافرائی كه ميان اونجا وقتمونو واسه خريد تلف نكرديم چون تور اونقدر برامون برنامه های گردشی و تفریحی گذاشته بود كه به خريد نميرسيديم . تازه هرچی اونجا بود تهران هم هست حالا با دو سه هزار تومن اختلاف قيمت . ديديم خوب چه كاريه كه باركشی كنيم . هرچی بخوايم از همين تهران ميخريم . در عوض كلی گشتيم و تفريح كرديم و لذت برديم . فقط روز آخر يكی دو ساعتی رو توی بازارهای مختلفش گذرونديم و يه كم بقول معروف سوغاتی گرفتيم كه دست خالی نباشيم .
موقع برگشتن كه رفتيم فرودگاه و بليطهارو واسه گرفتن كارت پرواز داديم ، مامور فرودگاه وقتی دید هر کدوم یه چمدون کوچیک داریم تعجب كرد . پرسيد بقيه وسائلتون كجاست ؟ لوازمتون همينه ؟ منم با خنده گفتم آره والله . اگه ناراحتین برم از بقيه يه سری لوازم قرض بگيرم . خلاصه كلی خنديديم .
گاهی وقتی فكرشو ميكنم با خودم ميگم چرا همه ايران رو مثل كيش درست نميكنن ؟ چرا امكانات كيش رو در همه ايران بوجود نميارن كه همه مردم بتونن استفاده كنن ؟ خوب اگه استفاده از ماهواره ممنوعه چرا توی هتلهای كيش آزاده ؟ اگه بدحجابی ممنوعه چرا توی كيش آزاده ؟ اگه بلند كردن صدای موزيك توی ماشينها و اماكن عمومی ممنوعه چرا توی كيش آزاده ؟ اگه قوانین راهنمائی و رانندگی به شدت توی کیش اجرا میشه چرا توی بقیه شهرها تا این حد سختگیری نمیشه ؟ اگه نظافت و تمیزی توی کیش رعایت میشه چرا توی شهرهای دیگه نمیشه ؟ اگه ... اگه ... و صدها اگه و سئوال دیگه . مگه كيش هم جزئی از خاك ايران نيست ؟ پس چرا اينهمه تفاوت ؟





|



Friday, April 29, 2005

٭
شعری برای ايران جاودانه ام

هميشه با تو …
معنای زنده بودن من ‏‌، با تو بودن است .
نزديك ، دور
سير ، گرسنه
رها ، اسير
دلتنگ ، شاد
آن لحظه ای كه بی تو سرآيد مرا ،
مباد .
مفهوم مرگ من
در راه سرفرازی تو ،
در كنار تو ،
مفهوم زندگی ست .
معنای عشق نيز
در سرنوشت من
با تو ،
هميشه با تو ،
برای تو ، زيستن .
فريدون مشيری





|

٭
سلام دوباره :)
دوباره و دوباره تشکر از همه دوستان برای لطفی که داشتن . جای همگی خالی . سفر بسیار بسیار خوبی بود و خیلی هم خوش گذشت . درباره ش حتماً میگم ولی فعلاً اینو داشته باشین که همه حس منه .





|



Sunday, April 24, 2005


٭
برنامه مسافرت هم جور شد و خوشبختانه دوستم هم میاد .
قرار گذاشتیم اگه سفر خوبی بود و خوش گذشت ، سفرهای دیگه رو هم تجربه کنیم . شایدم یه برنامه سفر به دور دنیا گذاشتیم :))





|



Saturday, April 23, 2005

٭
چقدر دلم برای روزهای بچگی ، برای گهواره و برای اون روزهای شاد و بیخبری تنگ شده :(





|

٭
امروز که میرفتم شرکت ، سر یکی از چهارراههای مسیرم شلوغ بود . تصادف شده بود . ماشین پلیس و آمبولانس و مردم همه جمع بودن . به چهارراه که نزدیکتر شدیم دیدیم ماشین زده به یه موتوریه و داشتن بیچاره رو میذاشتن توی آمبولانس . به این فکر کردم که وقتی عمر آدمها به دمی بنده چرا اینقدر در قید و بند دنیا و مشکلاتش هستیم ؟





|



Friday, April 22, 2005


٭
یه جمله فیلسوفانه :
هرگز دنبال کسی نباش که با او زندگی کنی . همیشه دنبال کسی باش که نتونی بدون او زندگی کنی .





|



Thursday, April 21, 2005


٭
کار ما نیست شناسائی راز گل سرخ
کار ما شاید این است
که در افسون گل سرخ شناور باشیم .
سهراب سپهری





|

٭
گاهی وقتها آدم دلش ميخواد يه دوست همدل و يكرنگ داشته باشه . يه دوست واقعی نه از اونها كه امروز خودشون رو دوست نشون ميدن و بعد تحت شرايطی همه چی يادشون ميره . نه . اونطور دوستی منظورم نیست . يه دوستی كه بتونی ساعتها روبروش بشينی و براش حرف بزنی و اونهم با دل و جون گوش بده و بعد كه حرفهات و درددلت تموم شد باهات همدردی كنه و راهنمات باشه . اينطور دوستها اينروزها كم پيدا ميشه و ميتونم بگم اصلاَ پيدا نميشه . توی اين زمونه هر كسی مشكلات خودشو داره و از پس اونها بربياد كلی هنر كرده .
اما من مدتهاست يه دوست خوب و قابل اعتماد پيدا كردم . دوست من نوشتنه . روزگارهای گذشته با قلم و کاغذ و حالا کامپیوتر . دورترها هرچی که میخواستم روی یه کاغذ مینوشتم و حالا روزائی كه دلم ميخواد حرف بزنم و گوش شنوائی نیست ‏, يه فايل توی Word باز ميكنم و مينويسم . هرچی كه دلم ميخواد . هر حرفی كه ميخوام بگم . با هر لحنی . يه وقتها غمگين و با گريه و زاری ، يه وقتها شاد و خندون و بعضی وقتها عصبانی و با جيغ و داد . نوشتن يه جور تسكين شده برام . مينويسم . مينويسم . مينويسم و بعد همه رو پاك ميكنم . اونوقته كه احساس ميكنم حالم بهتره . اما اين دوست فقط يه ايراد داره كه اگه مشكلی باشه نميتونه راهنمائی كنه وگرنه شنوائيش حرف نداره .
شما هم اگه خواستين امتحان كنين ها . ضرر نداره .





|



Tuesday, April 19, 2005


٭
چه ام ؟
رويايی از نابوده ای ،
آواره گرد يك شب هذيان ؟
كه ام در خواب می بيند ؟
منم در خواب او ، يا او
جمالش را
شكسته در شكنج بيقرار موج ،
دمی بر آب می بيند ؟
كجا بودم ؟
كه ام بر گردن آزاد
به مهری كه نمی بينم ،
به كينی كه نمی خواهم ،
شبی از رشته های ياد ،
ناگاهان
كمند انداخت ؟
مرا بی رنگ من ،
بی بوی من ،
بی انتظار من ،
به زندان بلور بسته رويا به بند انداخت ؟
بگو ای خوش به رويايی ،
تو خود را می فريبی با خيال خود ،
در اين تنهايی پر انتظار خالی از معشوق ،
خوشی با خط و خال خود
نه ما رويای بی خوابيم ،
نه ما موجی رها از باد ،
تو خود خوابی و رويايی ،
تو خود بادی ،
تو خود موجی و دریایی .
محمود كيانوش





|

٭
چند تا وبلاگ جدید رو خوندم که همه دنبال جواب چراهاشون بودن . برام جالب بود آخه فکر میکردم فقط خودم هستم که واسه سئوالهام منتظر جواب هستم ولی دیدم نه . مثل من زیاد پیدا میشه .
دوستان منکه مدتهاست منتظر و به دنبال جواب چراهای زندگیم هستم و نتیجه نگرفتم . اگه تونستین جواب سئوالهاتون و چراهاتون رو بگیرین به منم بگین . مرسی :)





|



Sunday, April 17, 2005


٭
عجب هفته ای شروع شد . از روز اولش معلومه که چه هفته ای در پیش دارم .
سال قبل یه مدتی رکود کاری داشتیم اما از اول سال جدید دوباره فعالیتها شروع شده و حسابی پرکاریم . دیروز از نظر کار شرکت و کارهای خودم شلوغترین روز بود . کلی اینور اونور تلفن زدم . دنبال یه کاری بودم که آخرشم نتیجه نداد . شاید مصلحتی در کار بوده . نمیدونم .
بعدازظهر با دوستم رفتیم بیمارستان عیادت از یه همکار مریض . شب هم مهمون داشتیم که دیروقت رفتن .
امروز هم کلی کار داشتم . بعدازظهر که از شرکت بیرون اومدیم بارون غافلگیرمون کرد . انگار که آسمون خدا هرچی ابر و بارون داشت روی سرمون نازل کرد . یه رگبار و رعد و برق درست و حسابی و صد البته قشنگ . من عاشق بارون هم کلی خوش به حالم شد .
میدونم فردا هم روز پرکاری خواهد بود .
یه برنامه سفر هم با دوستم داشتم . یه تور چند روزه گرفتیم اما برای دوستم کاری پیش اومده که نمیتونه بیاد واز قرار تنهائی باید برم . حالا فردا جواب قطعیشو میده . اگه نتونه بیاد 150 هزار تومان هزینه تور رو ضرر میکنه چون غیرقابل برگشته .
حیف شد . کلی واسه این سفر و سفرهای بعدی برنامه ریزی کرده بودیم .





|



Wednesday, April 13, 2005


٭
کسی که سنگ صبور میشه دهنش چفت و بست داره . غصه هاشو واسه دل خودش نگه میداره و بار غصه دیگران رو هم به دوش میکشه .





|



Tuesday, April 12, 2005


٭
غمی در سينه دريا نهفته ست
كه می خواهد برافشاند به ساحل
چو می بيند كه ساحل ژرف خفته ست
نگه می دارد آنرا باز در دل
به جان ساحل آشفته ، اما
غمی ديگر در دوزخ گشاده ست
شفا می خواهد از آغوش دريا
ولی چون مرده بر جای اوفتاده ست
كنار هم دو سرگردان ، دو غمناك
خبر از درد همديگر ندارند
يكی را آرزو آب و يكی خاك ،
دريغا ، عشق را باور ندارند
محمود كيانوش





|

٭
همیشه ساختن و آباد کردن بهتر و سخت تر از ویران کردنه . اما ویران کردن ویرانه ای که خودت یه روز دوباره ساختی از همه ش بدتره .





|



Sunday, April 10, 2005


٭
بعضی ماجراها توی زندگی مثل يه خواب معمولی هستن . بيدار كه ميشی چيزی يادت نمياد .
بعضی ماجراها توی زندگی مثل يه رويا هستن . بيدار كه ميشی حس خوبی داری ولی آرزو ميكنی كاش بيدار نميشدی و ادامه داشت .
بعضی ماجراها توی زندگی مثل يه كابوس هستن . بيدار كه ميشی خدارو شكر ميكنی كه تموم شده اما يه حس بدی هميشه باهات همراه ميشه .
بعضی ماجراها توی زندگی مثل یه اتفاق عجیب هستن . بیدار که میشی از خودت میپرسی چرا ؟ چرا شروع شد ؟ چرا تموم شد ؟ اما به هیچ جوابی هم نمیرسی .
فقط آرزو میکنم که اتفاقات زندگیتون مثل کابوس نباشه .





|



Saturday, April 09, 2005

٭
توی MSN یه راهی هست واسه فهمیدن اینکه توی لیست کی هستی . توی یاهو هم یه راهی داره اگه خواستین بدونین یه آفلاین بذارین یا یه ای میل بزنین راهشو بهتون میگم :)





|



Thursday, April 07, 2005

٭
دانه می چيد كبوتر ، به سرافشانی بيد
لانه می ساخت پرستو ، به تماشا خورشيد
صبح از برج سپيداران ، می آمد باز
روز ، با شادی گنجشكان ،‌ می شد آغاز
نغمه سازان سراپرده دستان و نوا
روی اين سبزه گسترده سراپرده رها
دشت ، همچون پر پروانه پر از نقش و نگار
پر زنان هر سو پروانه رنگين بهار
هست و من يافته ام در همه ذرات ، بسی
روح شيدای كسی ، نور و نسيم نفسی
می دمد در همه ،‌ اين روح نوازشگر پاك
می وزد بر همه ،‌ اين نور و نسيم از دل خاك
چشم اگر هست به پيدا و به ناپيدا باز
نيك بيند كه چه غوغاست در اين چشم انداز
مهر ، چون مادر ، می تابد ، سرشار از مهر
نور می بارد از آينه پاك سپهر
می تپد گرم ، هم آواز زمان ، قلب زمين
موج موسيقی رويش چه خوش افكنده طنين
ابر ، می آيد سر تا پا ايثار و نثار
سينه ريزش را می بخشد بر شاليزار
رود ، می گريد تا سبزه بخندد شاداب
آب ، می خواهد جاری كند از چوب ، گلاب
خاك ، می كوشد ، تا دانه نمايد پرواز
باد ، می رقصد تا غنچه بخواند آواز
مرغ ، می خواند تا سنگ نباشد دلتنگ
مهر ، می خواهد تا لعل بسازد از سنگ
تاك ، صد بوسه ز خورشيد ربايد از دور
تا كه صد خوشه چو خورشيد برآرد انگور
سرو ، نيلوفر نشكفته نوخاسته را
می دهد ياری كز شاخه بيايد بالا
سرخوشانند ، ستايشگر خورشيد و زمين
همه مهر است و محبت ، نه جدال است و نه كين
اشك می جوشد در چشمه چشمم ناگاه
بغض می پيچد در سينه سوزانم ، آه !
پس چرا ما نتوانيم كه اين سان باشيم ؟
به خود آييم و بخواهيم كه انسان باشيم‌ !
فریدون مشیری





|

٭
شما از چه موتور جستجوئی استفاده میکنین ؟ یاهو یا گوگل ؟ حالا میتونین این دوتا رو کنار هم داشته باشین و مقایسه کنین .
yagoohoogle





|



Wednesday, April 06, 2005

٭
توی WebShots یه آلبوم کوچیک و جمع و جور دارم بنام دریائی . اگه دوست داشتین ببینین . نظرتون رو هم بگین بد نیست :)





|



Tuesday, April 05, 2005

٭
مثل باران که اسم دریا را
با همان لحن خیس نم نم گفت
آخرین بار شاید اسم ترا
زیر لب عاشقانه خواهم گفت





|



Sunday, April 03, 2005

٭
من اومدم . فکر کردین به این زودی از دستم خلاص میشین ؟ نه . اینطور نیست .
میدونین چیه ؟ من هیچوقت دروغگوی خوبی نبودم و نیستم . البته خیلیها دستمو خوندن و فهمیدن که دروغ 13 بود .
وقتی که مطلب خداحافظی رو پست کردم ، کلی پیغام و ای میل گرفتم و بعدش هم اون کامنتها . همه میپرسیدن چی شده ؟ چرا خداحافظی کردی ؟ کجا میخوای بری ؟ کسی چیزی گفته ؟ اینهارو که میشنیدم از خودم بدم اومد . از مطلبی که نوشتم و از دروغ 13 . دچار عذاب وجدان شدم . وقتی باهام حرف میزدن و میگفتن تصمیمت رو عوض کن ، نرو ، اینجا همینه ، همونطور که بدی داره خوبیهائی هم داره ، زود تصمیم نگیر و .... فقط اشک میریختم . باور کنین همین حالا هم که اینهارو مینویسم نمیتونم جلو اشکهامو بگیرم .
یکشب آنلاین نشدم و بعدش کلی آفلاین و ای میل داشتم . پر از عشق ، پر از محبت ، پر از صفا . کاش ارزش و لیاقت اینهمه مهر و محبت شمارو داشته باشم .
اینو بدونین برای همه دوستيها و دوستهام ارزش قائلم . فرق نداره . چه دنيای حقيقی باشه چه مجازی . از دست دادن يه دوست توی دنيای مجازی همونقدر برام سخته كه توی دنيای حقیقی و پيدا كردن يه دوست توی دنيای مجازی همونقدر برام قشنگه كه توی دنيای واقعی . شايد خيليها عقيده دارن كه اين دو دنيا رو نبايد با هم قاطی كرد ولی من اينطور فكر نميكنم .
فقط میتونم اینو بگم که دوستتون دارم . همه تون رو . برام فرقی نمیکنه توی دنیای مجازی باشین یا دنیای واقعی . برام فرقی نمیکنه که شمارو دیده باشم یا نه . برام فرقی نمیکنه که شمارو ببینم یا هیچوقت نبینم . برام فرقی نمیکنه که یه ID باشین یا یه دوست واقعی . همونقدر برام با ارزش و عزیز هستین که یه دوست توی دنیای حقیقی . ما ساعتهای زیادی رو روی نت با هم گذروندیم . گفتیم و خندیدیم . درددل کردیم و حرف زدیم . پس برای من هیچ فرقی با یه دوست توی دنیای واقعی ندارین .
اگه با مطلبم باعث ناراحتی کسی شدم ، عذر میخوام . شرمنده . شرمنده ی میترای گلم ، شرمنده ی راهی مهربونم ، صحرای خوبم ، ستاره عزیز و بقیه دوستانی که اگه بخوام تک تک اسم ببرم این صفحه پر میشه .
همیشه سعی کردم یه دل دریائی داشته باشم که اگه اینطور باشه این وسعت دریائی ارزونی شما عزیزان . همه تون توی قلب من جا دارین .





|



Friday, April 01, 2005

٭
امشب میخوام تصمیمی رو که مدتها بود گرفته بودم اینجا بگم . امشب آخرین شب ارتباط من با این دنیای مجازیه . فکر میکنم دیگه کافیه . مدتها بود که این تصمیم رو گرفته بودم . قطع ارتباط با دنیای اینترنت و امشب این تصمیم رو اجرا میکنم .
فقط میخواستم تشکر کنم از تمام دوستانی که منو راهنمائی کردن ، کمک کردن و با من همدل بودن . تمام دوستانی که اینجا سر میزدن و وبلاگو میخوندن . مرسی از همه .
برای همه تون سلامتی ، شادی و موفقیت آرزو دارم و از همه میخوام اگه رنجش یا دلخوری از من دارن ، به بزرگی خودشون ببخشن .
برای بستن این دفتر شعرهائی که خودم گفته بودم رو دوباره اینجا مینویسم و با همه خداحافظی میکنم .
دوستان خوب ، خدانگهدار همگی .
***
دلم میخواد برم سفر ، یه جای دور ، بی خبر
جائیكه فقط خودم باشم ، نه با رفیق و همسفر
دلم میخواد یه جا برم ، كه هیچكی پیدام نكنه
یه چند روزی تنها باشم ، هیچكی تماشام نكنه
دلم میخواد یه جا برم كه كوه باشه ، جنگل و تاك
دریای آبی باشه و ساحل خوب و شن پاك
هر چی شكایت كه دارم ، برای دریا رو كنم
موجهای پاك و نازشو ، با همه حسم بو كنم
موهامو بسپرم به اون ، نسیم نرم دریائی
برم به دنیای ديگه ، عالم گرم رویائی
بهش بگم دریا منم ، مثل دلت دریا دلم
اما نمیدونم چرا ، اینروزا توی مشكلم
مشكل من دلم شده ، اين دل بیقرار من
دلی كه آروم نداره ، دل پر از شرار من
دریا کمک کن که دلم ، آروم باشه نه بیقرار
نه از همه دور بشه و فقط باشه فکر فرار
دریا کمک کن بتونم دریادلی پیشه کنم
تو دل هر کی عاشقه مثل یه گل ریشه کنم
خوب میدونم دریا به من شور میده ، امید میده ،
سنگ صبور میشه برام ، به این دلم نوید میده
نوید روزای خوب و شاد و قشنگ و خواستنی
خدا کنه دریا برام ، همیشه باشه موندنی
******

دیگه از فردا نمیگم ، دیگه از بارون و از دریا نمیگم
دیگه از عشق ، دیگه از مجنون آواره توی صحرا نمیگم
دیگه از صداقت و مهر و وفا و بی وفائی
دیگه از شبهای بی مهتاب و بی رویا نمیگم
وقتی که یه قطره دریا دیگه نیست تو دل هیچکی
دیگه از این دل دریائی ، دیگه از آبی دریا نمیگم
دیگه از جنگل و کوه و برف و سرما
دیگه از کویر و از آتیش و از گرما نمیگم
وقتی حرفی از محبت ، دیگه نیست تو دل مجنون
دیگه از پاکی و از مهر و تپشهای دل لیلا نمیگم
دیگه از آسمون آبی و ابرای سپیدش
دیگه از دلشوره ماهیهای دریا نمیگم
تو میگی عاشق نبودی ، همه حرفات رو هوا بود
وقتی که بی اعتنائی ، دیگه از صفا نمیگم
تو میگی از عشقهای دروغی و عشق رو کاغذ
دیگه از عشقهای پوشالی و از حرفهای رو هوا نمیگم
من همیشه با تو بودم ، با صداقت ، پر یکرنگی ، پر احساس
تو میگی اما نبودی ، من به تو حاشا نمیگم
تو که دیدی گریه ها و التماسم ، ولی رفتی
دیگه از گریه ها و اشکهای بی صدا نمیگم
روزگارهای گذشته ، واسه من خواب و خیال شد
دیگه از اون غزل و شعر و ترانه ها نمیگم
حالا که گذشته ها گم شد و رفتش توی ابرا
دیگه از گذشته ها و از غم عشقهای بی فردا نمیگم
همه حرفهات یه بهونه ست ، میدونم حرفی نمونده
دیگه حرفی از تو و از عاشقانه ها نمیگم
دیگه از بارون نمیگم ، دیگه از دریا نمیگم
دیگه از شبهای یلدا و بی انتها نمیگم
تو منو کردی فراموش ، دیگه نیستی تو به یادم
همیشه به یادت هستم ، به خودت اما نمیگم





|



Home