:: Forbidden Notebook :: دفترچه ممنوع ::
دفترچه ممنوع




Wednesday, March 30, 2005

٭
حدود 10 روز از این محیط دور بودم . تمرین بدی نبود واسه ترک کردنش بخاطر اینکه زیاد دلم تنگ نشده بود . چون این 10 روز رو با جغله حسابی سرگرم بودیم . البته بیشتر به اون خوش میگذشت تا من . توی این مدت کلی شیطونی کردم . انواع بازیهای یه پسربچه 3 ساله رو یاد گرفتم . از ماشین بازی و مسابقه گرفته تا فوتبال و بازی دزد و پلیس و خونه سازی بعدشم دیدن کارتونها و فیلمهائی که دوست داره و خوندن و رقصیدن با آهنگهای مورد علاقه ش . کلی هم برف بازی کردیم . فقط روز اولی که اونجا بودیم هوا خوب بود و بعد بارون شروع شد و بعد از اون هم برف . شاید بیشتر از 30 سانت برف بارید .
نمیدونین چه عشقی داشت این بازیها . گاهی هم میشد که با هم حرفمون میشد و از همدیگه دلخور میشدیم اما زود فراموش میکردیم . همیشه هم اون شیطونک پیش قدم میشد و با یه بوس انرژی بقول خودش اساسی آشتی میکرد . وای که عمه بودن چقدر شیرینه . بخصوص داشتن همچین برادرزاده ای که وقتی بدنیا اومد بنظرم خیلی زشت بود اما حالا چشمهای درشت و قشنگش با اون مژه های بلند به یه دنیا می ارزه .
فقط این مدت خوش گذشت . بابا و مامان روزهای آخر یه سرمای درست و حسابی خوردن و تا حالا که برگشتیم ادامه داره . دیروز حالشون خیلی بد بود البته بخاطر دلتنگی و دور شدن از جغله تشدید شد ولی حالا بهترن . فکر کنم بعد از اونها نوبت مریض شدن منه . از حالا دارم علائمش رو میبینم . اینروزها رو دوست ندارم . خیلی کسل کننده ست . هیچکی هم توی تهران نمونده که بریم عید دیدنی . همه مسافرت هستن و بعد از سیزدهم برمیگردن .
دیگه اینکه فوتبال ایران و ژاپن رو هم دیدم و با برد ایران کلی خوش به حالم شد . ولی حیف شیرینی این برد رو تلخی کشته و مجروح شدن چند هموطن موقع بیرون اومدن از استادیوم گرفت و نذاشت زیاد دلنشین باشه اما برد امروز ایران در مقابل کره شمالی یه چیز دیگه بود . همینجا این پیروزی رو به همه فوتبالیستهای خوب ایرانی و هموطنان ایرانی تبریک میگم . امیدوارم ایران با دست پر به جام جهانی بره و برگرده .
دیگه چیزی ندارم که بنویسم جزاینکه خیلی دلتنگم . خیلی . عجب سالی داره شروع میشه :(





|



Comments: Post a Comment

Home