:: Forbidden Notebook :: دفترچه ممنوع ::
دفترچه ممنوع




Monday, January 31, 2005

٭
سلام .
يه سلام گرم و صميمی به همه دوستان . یه مدت بخاطر مهمونداری نتونستم آنلاین بشم .
ممنون از همه دوستان كه توی اين مدت كه نبودم با كامنتها ، ای ميلها و آفلاينهاشون منو شرمنده محبت خودشون كردن . جواب همه ای میلها و آفلاینهارو سر فرصت میدم .
ممنون از همه دوستهای عزيزی كه توی اين مدت كه ننوشتم باز اين وبلاگ و نوشته های منو قابل دونستن و به اينجا سر زدن .
ممنون از همه دوستان جديد و تازه واردی كه وبلاگ رو ديدن و كامنت گذاشتن و ای میل فرستادن. برای همه تون آرزوی موفقيت دارم و در اولين فرصت به وبلاگهاتون سر ميزنم .
ممنون از همگی .
و اما جغله و مامانش دیروز رفتن و دوباره اومدم با نوشته هام . البته یه سرمای حسابی هم خوردم طوری که امروز شرکت نرفتم و استراحت کردم . يه مدت از نظر روحی به هم ريخته بودم اما وجود جغله و شيطونيها و شيرين زبونيهاش و سر و كله زدن باهاش باعث شد كه حالم بهتر بشه و خيلی چيزها رو فراموش كنم . از دستش نميتونستم آنلاين بشم . يكی دو بار ساعت 2 يا 3 نصفه شب كه خواب بود واسه چك كردن ای ميلهام آنلاين شدم چون تا منو كنار كامپيوتر ميديد ميگفت *كاپيوترو (کامپیوتر) روشن كن وقتی ميگفتم حالا كار دارم و بهونه مياوردم ميگفت خودم بلدم روشن كنم . بعد كامپيوتر رو روشن ميكرد و با آخرين قدرتش روی دگمه های كيبرد ميكوبيد و به قول خودش كار ميكرد و يه چيزائی با خودش ميگفت . بعد هم مامان يا بابا رو صدا ميزد و خيلی جدی بهشون آموزش ميداد چطور با كامپيوتر كار كنن . وای نميدونين توی اون لحظات كه توضيح ميداد چقدر خوردنی ميشد . نمیدونم این شیطونک 5/2 ساله اینارو از کجا یاد گرفته ؟ چی ؟ از عمه ش ؟ شاید :)) عصرها هم كه از شركت برميگشتم درو باز ميكرد و ميگفت سلام عمه جون خسته نباشی بيا بريم سر كارمون ميگفتم خوب كارمون چيه ؟ ميگفت كاپيوتر ديگه و بلافاصله ميرفت سراغش . بعد ديدم ويندوز يه پيغامهای عجيب غريب ميده و نزديكه كه برنامه ها قاطی بشه . فهميدم كار شيطونكه . مجبور شدم كل برق سيستم رو قطع كنم . بهش گفتم ديگه كامپيوتر خراب شده و كار نميكنه . با اون چشمهای درشت و سياه و قشنگش بهم زل زد و گفت آهان منفجر شده ؟ گفتم يه جورائی آره . هر روز ميرفت پشت ميز و به بابا اينها ميگفت كاپيوتر عمه منفجر شده چون من باهاش كار كردم . خلاصه باهاش بساطی داشتم . حالا جاش خاليه . جای شيرين زبونيهاش و شيطونيهاش و شلوغ كاريهاش :'(
دنيای قشنگی داره . خوش بحالش .
عمه اينها هم هفته ديگه ميرن و باز ما هستيم و يه جای خالی ديگه .
اونها كه ميرن درسته ممكنه ناراحت باشن ولی ميرن سر خونه زندگيشون و به كارشون مشغول ميشن. اما اونها كه هستن و جای خاليشون رو ميبينن اين جدائی ها براشون سخت تره و بدترین لحظات لحظه خداحافظی :(





|



Sunday, January 16, 2005


٭
نه !
هرگز شب را باور نکردم
چرا که
در فراسوی دهلیزش
به امید دریچه ئی
دل بسته بودم .
احمد شاملو





|

٭
انگار قراره سرمون خیلی شلوغ بشه . امروز خبر رسید جغله و بابا و مامانش هم میان .
شیطونک دیگه به من مهلت نمیده با کامپیوتر کار کنم . فکر کنم تا مدتی نتونم آنلاین باشم .
شایدم اینجارو یه مدت تعطیلش کنم .





|



Saturday, January 15, 2005


٭
نمیدونم این جمله از کیه که میگه :
و تو ای دوست ،
کاش اهمیت در نگاه تو باشد نه چیزی که به آن می نگری .
اما جمله من اینه که :
همیشه به قلب آدمها نگاه کن نه به قالب و قیافه شون .





|



Friday, January 14, 2005

٭
آلبوم نون و دلقک از محمد اصفهانی
آهنگهای آسیمه سر و شب آفتابی شو خیلی دوست دارم .





|

٭
دستم بوی گل میداد .
منو به جرم گل چیدن گرفتن و محکوم کردن .
ولی هیچکس فکر نمیکرد که شاید من گلی کاشته باشم .





|

٭
امروز خبردار شدم که یه مسافر عزیز قراره بیاد . آره . عمه اینها میان . حیف که مدت کوتاهی هستن و دوباره برمیگردن . اما همین مدت کوتاه هم خودش خوبه .





|



Thursday, January 13, 2005


٭
نمیدونم این جمله رو کجا خوندم که :
آغاز دوستی ، يك حادثه است و پايانش يك قانون .
بياييد حادثه ساز و قانون شكن باشيم .





|

٭
امروز اولین جلسه دندونپزشکی بود . یکی از پر کردنیها انجام شد . دکتر میگه طرح دندونهات آلمانیه و از بهترین نوع .
خوب شد که فهمیدم . قدرشونو بیشتر بدونم . اصرار میکرد که یکی از دندون عقلهارو برام جراحی کنه اما وقتی فهمید خونه تنهام گفت واسه جلسه بعد . آخه مامان اینها هم کلی سفارش کردن که ما نیستیم حق نداری دندونهاتو جراحی کنی . تنها خونه ای یه بلائی سرت بیاد :)
امان از دست این بابا مامانها xoxoxo
حالا کمی تا قسمتی درد دارم . مسکن خوردم ببینم آروم میشه یا نه ؟





|



Wednesday, January 12, 2005

٭
کجایند مردان بی ادعا ؟
چندروز پیش توی محله مون یه جانباز شهید شد و من تازه اونموقع بود که فهمیدم توی اون خونه جانبازی بوده . بطور حتم این آخرین جانباز نبوده و نیست . همونطور که هر چند وقت یکبار از این خبرها بگوش ما میرسونن .
جنگ ایران و عراق سالهاست تموم شده ولی اثراتش رو به جا گذاشته . یکی از اون چیزهائی که مونده ولی ما خیلی کم بهش توجه میکنیم وجود جانبازان این جنگه . خوب اونها که شهید شدن و رفتن و جاشونو گرفتن اما این جانبازان هستن که دارن شهادت رو به مرور زمان تجربه میکنن . یه جور مرگ تدریجی . خودشون هم میدونن که آخر راه هستن و هیچ چاره ای براشون نیست . تا جائی هم که میدونم خیلی کم بهشون رسیدگی میشه . بخصوص بخصوص بخصوص جانبازان شیمیائی که فکر میکنم بدترین موقعیت رو دارن . بارها و بارها از طریق تلویزیون دیدیم یا روزنامه هارو خوندیم که از نظر دارو و درمان در مضیقه هستن . داروهاشون گرونه و پیدا نمیشه . وقتی که میبینم حتی چند تا از هنرپیشه های سینما و تلویزیون هم جزو این جانبازان هستن بیشتر تحت تأثیر قرار میگیرم . هر روز از رسانه ها اعلام میشه که یه جانباز شیمیائی دیگه شهید شد . ماها هیچوقت نمیتونیم خودمونو جای اونها و خونواده شون بذاریم ولی میتونیم بیشتر به فکرشون باشیم . همه ما میدونیم اگه شهدائی که رفتن و این جانبازانی که بجا موندن نبودن ، معلوم نبود این مملکت چه وضعیتی داشت . من کاری به جمهوری اسلامی و سیاست و این چیزها ندارم اما اینو میدونم که اگه امثال اینها نبودن ما الان این موقعیت رو نداشتیم . اینها مردان واقعی بودن که موندن و جنگیدن . بخاطر کشور و مردم . بخاطر من و شما . بیاین فراموششون نکنیم .





|



Tuesday, January 11, 2005

٭
صدم غم هست ، اما همدمی نیست
و گر یک همدمم باشد ، غمی نیست
هزاران رازم اندر سینه پژمرد
دریغا و دریغا ، محرمی نیست
مهدی اخوان ثالث





|

٭
بابا و مامان دوباره رفتن مسافرت . این عشق و مهری که خداوند تو دل پدر و مادرها گذاشته تمومی نداره . رفتن واسه دیدن جغله .





|



Monday, January 10, 2005


٭
از خانه بیرون میزنم اما کجا امشب
شاید تو می خواهی مرا در کوچه ها امشب
پشت ستون سایه ها روی درخت شب
می جویم اما نیستی در هیچ جا امشب
میدانم آری نیستی اما نمیدانم
بیهوده میگردم به دنبالت چرا امشب
هر شب تو را بی جستجو می یافتم اما
نگذاشت بیخوابی بدست آرم تو را امشب
ها ... سایه ای دیدم شبیهت نیست اما حیف
ایکاش میدیدم به چشمانم خطا امشب
هر شب صدای پای تو می آمد از هر چیز
حتی ز برگی هم نمی آید صدا امشب
امشب ز پشت ابرها بیرون نیامد ماه
بشکن قرق را ماه من بیرون بیا امشب
گشتم تمام کوچه ها را یک نفر هم نیست
شاید که بخشیدند دنیا را به ما امشب
طاقت نمی آرم تو که میدانی از دیشب
باید چه رنجی برده باشم بی تو تا امشب
ای ماجرای شعر و شبهای جنون من
آخر چگونه سر کنم بی ماجرا امشب
محمد علی بهمنی





|

٭
داره برف میاد . یه همچین روزهائی خیلی خوشحال میشم ولی حالا دلم به وسعت همه آسمون خدا گرفته :(





|



Sunday, January 09, 2005

٭
گروه جدیدی توی ایران ظهور کرده به اسم Emziper که آهنگهاشون شبیه رپه .
یه آهنگشون جالب بود . حیفم اومد تو وبلاگ نذارم . شعرش بنظرم قشنگ اومد . البته ممکنه یه کم دیر دانلود بشه اما ارزش صبر کردن داره .
حیف واژه خیانت
حالا اگه خوشتون نیومد فحشم ندین :)





|

٭
امیر کریمی از خواننده های فعال در ایرانه . صداشو دوست دارم . به دل میشینه .
آلبوم جدیدش جوونی مثل بقیه کارهاش قشنگه . توی این آلبوم ، بی بی بارونی رو خیلی خوشم اومد .





|




Saturday, January 08, 2005

٭
به سراغ من اگر می آييد
پشت هيچستانم
پشت هيچستان جايی است
پشت هیچستان رگهای هوا
پر قاصدهائی ست
كه خبر می آرند از گل واشده دورترین بوته خاک
روی شنها هم نقشهای سم اسب سواران ظریفی ست که صبح
به سرتپه معراج شقايق رفتند
پشت هيچستان چتر خواهش باز است
تا نسيم عطشی در بن برگی بدود
زنگ باران به صدا می آيد
آدم اينجا تنهاست
و در اين تنهايی سايه نارونی تا ابدیت جاری ست
به سراغ من اگر می آیید
نرم و آهسته بیایید
مبادا که ترک بردارد
چینی نازک تنهائی من
سهراب سپهری





|

٭
بلاخره این دوست عزیزم صاحب وبلاگ شد .
ستاره جان برات آرزوی موفقیت دارم :)





|

٭
از آخر هفته نوبت دندونپزشكيم شروع ميشه . از قرار دندونهای عقلم رو بايد جراحی كنم . چون به دندونهای ديگه فشار ميارن و فكر ميكنم علت بيشتر سردردهام همين باشه . يكی دو تا هم بايد پر بشه و آخر سر هم يه جرم گيری مختصر . آقای دكتر ميگن قدر دندونهاتو بدون . خيلی جنس خوبی داره . گفتم اينو نميدونستم ولی ميدونم كه خداروشكر دندون طمع ندارم .





|

٭
اینروزها بحث فیلتر شدن بلاگر و پرشین بلاگ از طرف بعضی از شرکتها داغ شده و از قرار اولین شرکتی که اینکارو کرده پارس آنلاینه . اگه اینطور بشه دیگه نه میشه وبلاگ نوشت و نه میشه خوند .
انگار بزودی از دستم خلاص میشین ولی حیفم میاد چون مطلب نوشتنی زیاد دارم . خیلی حرفهای ناگفته مونده . سعی میکنم تا اونموقع همشو بگم اگر هم نشد که هیچ دیگه .
وقتی داشتم این مطلب رو مینوشتم ، اورکات رو میخواستم باز کنم . چون دوستان خیلی اصرار داشتن که عضو بشم اما مثل اینکه قسمت نبود چون دیدم اونهم فیلتر شده . فکر کنم این ماجرای فیلتر شدن وبلاگها حقیقت داشته باشه . پس تا خداحافظی انگار چیزی نمونده :)





|



Wednesday, January 05, 2005


٭
از تو، به ساعت شکایت میکنم
ثانیه ها تنهائی را به یادم می آورند .





|

٭
انگار یه جورائی شدم قاصد خبرهای بد .
دیشب توی خیابون افسریه بر اثر بی احتیاطی کارگران سازمان آب ، لوله گاز منفجر میشه و با کمال تآسف 3 نفر کشته و چند نفر هم مجروح میشن . به 40 تا خونه هم آسیب میرسه .
میدونین جالب کجاست ؟ اینجا که هیچ ارگانی مسئولیت این کار رو بعهده نمیگیره . شرکت گاز میگه مقصر سازمان آبه و سازمان آب هم میگه مقصر شهرداریه . حالا چه کسی خسارت این بندگان خدارو باید جبران کنه ؟
ماه پیش هم مشابه این حادثه طرفهای خیابون مجیدیه اتفاق افتاد .
معلوم نیست تا کی باید شاهد یه همچین اتفاقهائی توی شهر و کشورمون باشیم و هیچ کس هم پاسخگوی اونها نباشه .





|



Tuesday, January 04, 2005

٭
فکر میکنم شبیه این جمله رو که باید از ویلیام شکسپیر باشه ، چند وقت پیش توی وبلاگم نوشته بودم اما دوباره و بنا به درخواست دوست خوبم ستاره و طبق متنی که بهم داده مینویسم .
کسی را که دوست داری ازش بگذر .
اگر قسمت تو باشد خودش برمیگردد . اگرهم برنگشت بدان که از اول مال تو نبوده پس بهتر که رفت .





|


٭
چند وقت بود که کتاب تازه ای نگرفته بودم . امروز با بابا و مامان رفتیم بیرون . دو تا کتاب از آلبا دسس پدس گرفتم .
یک دسته گل بنفشه و دیر یا زود با ترجمه بهمن فرزانه مترجم همیشگی کارهای آلبا. مطمئنم که اینم مثل بقیه کارهای آلبا و ترجمه های این مترجم عزیز خوندنی و جذابه .





|



Monday, January 03, 2005

٭
سامسونگ به زبون کره ای یعنی سه ستاره . میدونستین ؟





|

٭
اینروزها بخاطر آلودگی هوا آمار جالبی میدن .
امشب توی یه بحث کارشناسی میفرمودند که تهران گنجایش یک و نیم میلیون ماشین رو داره ولی در حال حاضر سه میلیون ماشین در سطح تهران تردد میکنن .
چشم همگی روشن !!!





|



Sunday, January 02, 2005

٭
پشت این پنجره ها وقتی بارون میباره
وقتی آهسته غروب ، تو خونه پا میذاره
وقتی هر لحظه نسیم ، توی باغچه ها میاد
توی خاک گلدونا ، بذر حسرت میکاره
وقتی شبنم میشینه ، رو غبار جاده ها
وقتی هر خاطره ای ، تورو یادم میاره
وقتی توی آینه ، خودمو گم میکنم
میدونم که لحظه هام ، رنگ آبی نداره
تازه احساس میکنم که چشام بارونیه
پشت این پنجره ها داره بارون میباره
محمد علی بهمنی





|

٭
امروز مدارس تهران بخاطر آلودگی هوا تعطيل بود . خيلی جالبه ها ! آقايون به جای اينكه مسئله رو حل كنن ، صورت مسئله رو پاك ميكنن . خيال راحت .
اينهمه وسايل نقليه دودزا توی تهران ريخته كسی به فكر برخورد قانونی با اينا نيست . اينهمه اتوبوسها و مينی بوسهای شركت واحد دود توی حلق اين ملت ميريزن كسی صداش در نمياد و ترتيب اثر نميده . اينهمه ماشين الكی ريختن توی خيابون و ترافيك شهر رو بقدری سنگين كردن كه وقتی راهتو توی يك ربع ميتونی بری بايد يك ساعته يا بيشتر طی كنی . معلومه كه ديگه نفس كشيدن سخت ميشه . تهران تبدیل شده به یه پارکینگ متحرک . از بس که ماشین ریخته توی این شهر و شرکتهای مختلف هم هر روز به بهانه ای تولیداتشون رو پیش فروش میکنن . اما تا وقتی كه فكر اساسی واسه اين مسائل نشه ،‌همه حرفها بيخوده .
حقيقتشو بگم . تهران شده يه شهر بی در و پيكر و بی قانون كه رشته نظام اجتماعی و قانونی ش یا بهتر بگم کنترلش از دست همه در رفته . كاری هم نميشه براش كرد . فقط بعضی ها اين وسط مشغول پر كردن جيبهاشون و حسابهای بانكی شون هستن .





|



Saturday, January 01, 2005


٭
کاش در دهکده عشق فراوانی بود
توی بازار صداقت کمی ارزانی بود
صداقت ...
کلمه قشنگیه ولی فقط در حرف . اما اینروزا طرفدار نداره .





|

٭
اینروزها از اونوقتهاست که دلم یه قایق میخواد و وسط دریا و چند تا فریاد بلند واسه خالی شدن .
حالم خوبه ها ! یه وقت فکر نکنین چیزیم شده . نه .
از اینجور نوشته ها ممکنه دوباره ببینین پس لطفاً به گیرنده های خود دست نزنید ، ایراد از فرستنده ست .





|



Home