دفترچه ممنوع |
Saturday, October 30, 2004
٭ يه گوسفنده سر چشمه آب ميخورد . يه گرگه اومد بالادستش شروع كرد به آب خوردن . بعد از يه مدت گرگه به گوسفنده گفت : آهای درست آب بخور . داری آب رو گل آلود ميكنی .
گوسفنده گفت : آقا گرگه چه حرفها میزنی . آب از بالا پائين مياد . شما اون بالائی . اونوقت من كه اين پائين هستم آب رو گل آلود كردم ؟ گرگه گفت : من بايد يه بهونه واسه خوردنت پيدا ميكردم يا نه؟ اينهم بهونه ست . شده حکایت ما آدمها . همه ما میتونیم برای کاری که دوست داریم انجام بدیم و یا دوست نداریم خیلی راحت بهونه پیدا کنیم . خیلی راحت . به راحتی آب خوردن . نوشته شده در ساعت 21:49 توسط دريا جون |
Comments:
Post a Comment
|